کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    شُعراء: آيه ۱۲۰ - ۱۰۵

      شُعراء: آيه ۱۲۰ - ۱۰۵


    كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوح الْمُرْسَلِينَ (105 ) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ (106 ) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107 ) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (108 ) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (109 )فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (110 )قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الاَْرْذَلُونَ (111 )قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (112 ) إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113 ) وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114 ) إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (115 ) قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116 ) قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117 ) فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118 ) فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119 ) ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ (120 )
    سومين پيامبرى كه در اين سوره از او نام مى برى، نوح(عليه السلام)است، از نوح(عليه السلام)ياد مى كنى، (نوح(عليه السلام) تقريباً 2200 سال قبل از ابراهيم(عليه السلام) زندگى مى كرد). تو او را براى هدايت مردمى فرستادى كه در عراق كنار رود فرات زندگى مى كردند. نوح(عليه السلام)، نهصد و پنجاه سال مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد و از پرستش بُت ها بازداشت، در اين مدّت، تنها هشتاد نفر به او ايمان آوردند، مى توان گفت كه براى هدايت هر نفر، بيش از ده سال زحمت كشيد !
    مردم نوح(عليه السلام) را بسيار اذيّت نمودند، گاهى او را آن قدر كتك مى زدند كه سه روز بى هوش روى زمين مى افتاد و خون از صورت او جارى مى شد.[13]
    او با مهر و محبّت با مردم چنين سخن مى گفت: "اى مردم ! چرا از عذاب روز قيامت نمى ترسيد؟ من پيامبرى امين و خيرخواه شما هستم. از عذاب خدا بترسيد و مرا پيروى كنيد، من هيچ مزدى از شما نمى خواهم، پاداش من، فقط با خداى جهانيان است، از خدا پروا كنيد و از من پيروى كنيد".

    * * *


    آنان ارزش انسان را به ثروت و جاه و مقام مى دانستند، پس وقتى ديدند گروهى از فقرا به نوح(عليه السلام) ايمان آورده اند، به نوح(عليه السلام) اعتراض مى كردند. آنان به نوح(عليه السلام) مى گفتند:
    ــ چگونه به تو ايمان بياوريم در حالى كه پيروان تو، گروهى فقير و بى سر و پا هستند؟
    ــ ارزش انسان به ايمان اوست، نه به ثروتش !
    ــ اى نوح ! اين كسانى كه دور تو جمع شده اند، قبل از اين، خطاهاى زيادى انجام داده اند، آنان سوء سابقه دارند !
    ــ من از آنان چيز بدى سراغ ندارم، اگر به گمان شما آنان افراد نادرستى بوده اند، اكنون ايمان آورده اند، اگر پيش از اين، خطايى از آنان سر زده باشد، حساب آنان با خدا است.
    ــ تو بايد آنان را از خود دور كنى تا ما به تو ايمان بياوريم. تو بايد اين فقيران را از خود برانى.
    ــ من هرگز كسانى را كه به خداى يگانه ايمان آورده اند، از خود نمى رانم، هر چند آنان فقير و بيچاره باشند.
    ــ پس ما هم هرگز به تو ايمان نمى آوريم.
    ــ من وظيفه خود را انجام مى دهم و به روشنى، پيام خدا را براى شما مى گويم و شما را از عذاب روز قيامت مى ترسانم. من وظيفه ندارم كه به زور و اجبار شما را مؤمن كنم.
    ــ اى نوح ! اگر از اين حرف هاى خود دست برندارى، تو را سنگسار مى كنيم !

    * * *


    اينجا بود كه نوح(عليه السلام) از هدايت آن مردم نااميد شد و دست به دعا برداشت و گفت: "خدايا ! اين مردم مرا دروغگو خواندند، از تو مى خواهم بين من و آن ها، جدايى افكنى. من و مؤمنانى را كه همراه من هستند از شرّ اين مردم نجات دهى".
    اين گونه بود كه تو به او دستور دادى تا كشتى بسازد، وقتى كشتى آماده شد، از او خواستى تا از هر نوع حيوانى، يك جفت همراه خود بگيرد و مؤمنان را سوار كشتى كند. پس از آن طوفانى سهمگين همه جا را فرا گرفت و همه كافران در آب غرق شدند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن