کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَمل : آيه ۱۹ - ۱۷

      نَمل : آيه ۱۹ - ۱۷


    وَحُشِرَ لِسُلَيَْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (17 ) حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ الَّنمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا الَّنمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيَْمانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (18 ) فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ (19 )
    سخن از سليمان(عليه السلام) و حكومت او بود، حكومت او، يك حكومت عادى نبود، تو به او معجزات زيادى داده بودى، به او قدرت فهميدن حرف هاى پرندگان و مورچگان را عطا كرده بودى.
    تو قدرت خود را در حكومت سليمان(عليه السلام) آشكار كردى، تو مى توانى به هر كس كه بخواهى علم و دانش زيادى دهى به گونه اى كه حتّى سخن حشرات و حيوانات را متوجّه شود.
    در اينجا برايم از ماجراى "سليمان(عليه السلام) و مورچه" سخن مى گويى، روزى سليمان(عليه السلام) با لشكر بزرگ خود به سويى مى رفت، لشكر او از انسان ها، جنّ ها و پرندگان بود و همه آنان در صف هاى منظّم، دور هم، گرد آمده بودند.
    سليمان(عليه السلام) و لشكرش به سرزمين مورچگان رسيدند، مورچه اى به بقيّه گفت: "اى مورچگان ! فوراً به لانه هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را ناآگاهانه پايمال نكنند".
    سليمان(عليه السلام) اين سخن را شنيد و خنديد، خنده او، خنده شادى و شوق بود. به راستى چرا او از شنيدن اين سخن شاد شد؟
    او در ميان لشكر خود بود و هزاران نفر دور او بودند، امّا باز هم تو او را از سخن مورچه اى در بيابان آگاه كردى ! او از اين نعمتى كه به او دادى، شاد شد.
    آن مورچه از عدالت سليمان(عليه السلام) و لشكرش باخبر بود، او مى دانست كه هرگز سليمان(عليه السلام) و لشكر او از روى عمد، مورچه اى را پايمال نمى كنند، آن مورچه از اين ترسيد كه مبادا ناآگاهانه مورچگان را پايمال كنند.
    وقتى سليمان(عليه السلام) فهميد كه آوازه عدالت او حتّى به گوش مورچگان بيابان هم رسيده است، خوشحال شد و لبخند زد، سپس دست به سوى آسمان گرفت و چنين گفت: "بارخدايا ! به من توفيق بده تا شكر نعمت هايى كه به من و به پدر و مادرم عطا كردى به جا آورم. توفيقم ده تا عمل نيكويى انجام دهم كه خشنودى تو را در پى داشته باشد. از تو مى خواهم تا به رحمت خود، مرا در زمره بندگان شايسته خويش قرار دهى".

    * * *


    در اين آيات تو از مورچه اى سخن گفتى كه به سطح بالايى از آگاهى رسيده بود، او از دنياى انسان ها باخبر بود و حتّى از عدالت سليمان(عليه السلام) و لشكرش باخبر بود، گويا اين يكى از امتيازاتى بوده است كه تو به سليمان(عليه السلام) داده بودى. حيوانات، پرندگان و حشرات در زمان حكومت او به آگاهى بيشترى رسيده بودند. اين چيزى بود كه با قدرت و معجزه تو روى داده بود.
    وقتى سليمان(عليه السلام) سخن مورچه را شنيد، دست به دعا برداشت و از تو توفيق شكرگزارى نعمت ها را خواست.
    بايد به اين سخن سليمان(عليه السلام) بسيار فكر كنم، اگر چيزى بهتر از شكرگزارى بود، سليمان(عليه السلام) آن را از تو تقاضا مى كرد، سليمان(عليه السلام) نمى گويد: "خدايا ! حكومت مرا حفظ كن !"، او از تو مى خواهد كه به او شكرگزارى عطا كنى !
    شكرگزارى پادزهر همه ناخوشى هاى دنيا است، بايد از سليمان(عليه السلام) اين درس را بياموزم، بايد در لحظه لحظه زندگى ام، شكرگزار و حق شناس باشم، فقط در اين صورت است كه شادابى و آرامش از آنِ من خواهد بود و همه، حسرت نشاط درونى مرا خواهند خورد ! خوشبختى در اين است كه من خوبى ها و زيبايى هاى زندگى خود را ببينم و شكرگزار آن باشم.
    اين درس بزرگى براى من است، هر وقت من به ياد نعمتى از نعمت هاى تو مى افتم، بايد از تو بخواهم كه توفيق شكر آن نعمت را به من بدهى. اگر شكر نعمت هايى كه به من داده اى را به جا آورم، آن نعمت ها براى من باقى مى ماند و بيشتر هم مى شود، امّا كفران نعمت سبب مى شود تا نعمت ها از دست من خارج شوند.[41]



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۷: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن