کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    شُعراء: آيه ۵۱ - ۳۸

      شُعراء: آيه ۵۱ - ۳۸


    فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْم مَعْلُوم (38 )وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39 ) لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ (40 ) فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لاََجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (41 ) قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (42 ) قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43 )فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ (44 ) فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (45 ) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (46 ) قَالُوا آَمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (47 ) رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (48 ) قَالَ آَمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لاَُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَاف وَلاَُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (49 ) قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ (50 ) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (51 )
    فرعون دستور داد تا جادوگران از شهرهاى مختلف نزد او بيايند. قرار شد تا در روز عيد، همه مردم جمع شوند تا شاهد ماجرا باشند.
    روز موعود فرا رسيد، مأموران به مردم گفتند: "شما نيز جمع شويد تا اگر جادوگران پيروز شدند، از آنان پيروى كنيم، زيرا آنان سبب نجات كشور مى شوند و ما بايد آنان را تشويق كنيم".
    جادوگران قبل از هر چيز نزد فرعون رفتند و به او گفتند:
    ــ اگر ما موسى را شكست دهيم، آيا به ما پاداش مى دهى؟
    ــ آرى، من پاداشى بزرگ به شما مى دهم و علاوه بر آن شما را از نزديكان درگاه خود قرار مى دهم.
    جادوگران حدود هفتاد نفر بودند، موسى(عليه السلام) يك تنه در مقابل آنان ايستاده بود، موسى(عليه السلام) به آنان گفت: "اوّل شما آغاز كنيد".
    در اين هنگام، جادوگران، وسايل جادوگرى خود را به زمين انداختند، ريسمان ها و چوب هايى كه آنان با خود آورده بودند، به شكل مار در آمدند و به يكديگر مى پيچيدند و چشم هاى مردم را جادو مى كردند. جادوى آنان، جادوى بزرگى بود، چشم ها را خيره كرده بود و ترس در دل ها نشانده بود.
    جادوگران كه خود را در اين كار موفّق مى پنداشتند گفتند: "به عزّت فرعون قسم كه ما امروز پيروز اين ميدان هستيم".
    تو به موسى(عليه السلام) وحى كردى: "اى موسى ! عصاى خود را بينداز، مطمئن باش كه پيروزى از آنِ توست، امروز همه حقيقت را مى فهمند و آگاه مى شوند كه تو فرستاده من هستى، عصايى كه در دست دارى بينداز ! تا بساط سحر آنان را ببلعد، آنچه آنان ساخته اند، حيله و نيرنگ جادوگرى است، جادوگران هر كارى كنند، باز هم پيروز نمى شوند".
    موسى(عليه السلام) عصاى خود را بر زمين افكند، ناگهان عصا به اژدهايى تبديل شد و با سرعت همه وسايل جادوگرى كه در آنجا بود، بلعيد، وحشتى عجيب در همه آشكار شد، گروهى از ترس فرار كردند، فرعون و ياران او هم با وحشت به صحنه مى نگريستند.
    آرى، اين گونه بود كه حقّ پيروز شد و جادو باطل شد و فرعون و فرعونيان با خوارى و ذلّت شكست خوردند.

    * * *


    جادوگران كه در جادوگرى استاد بودند، فهميدند كه عصاى موسى(عليه السلام)، جادو نيست، بلكه معجزه است، آنان به خوبى تفاوت جادو و معجزه را مى دانستند. اگر عصاى موسى(عليه السلام)، جادو بود، فقط مى توانست جادوى آنان را باطل كند، نه اين كه همه وسايل جادوگرى آنان را ببلعد.
    عصاى موسى(عليه السلام) تبديل به اژدها شد و هزاران ريسمان و چوب را بلعيد، اگر كار موسى(عليه السلام) جادو بود، بايد وقتى آن اژدها دوباره به عصا تبديل شد، ريسمان ها و چوب ها آشكار مى شدند !
    اگر موسى(عليه السلام) در چشم ها تصرّف كرده بود و آن ها را جادو كرده بود، پس از پايان كارش، بايد چوپ ها و ريسمان ها نمايان مى شد، امّا چنين اتّفاقى نيفتاد، آن ها فهميدند كه كار موسى(عليه السلام)، معجزه است و جادو نيست.
    اينجا بود كه جادوگران به سجده افتادند و گفتند: "ما به خداى جهانيان ايمان آورديم، ما به خداى موسى و برادرش هارون ايمان آورديم".
    اين گونه نور ايمان به دل هاى آنان تابيد و آنان در مقابل عظمت و بزرگى تو سر به سجده نهادند.

    * * *


    فرعون وقتى ديد كه جادوگران به موسى(عليه السلام) ايمان آوردند، بسيار خشمگين شد، اين براى فرعون شكست بزرگى بود كه آنان در مقابل چشم مردم، سر به سجده بندگى بگذارند و از دين فرعون بيزارى بجويند.
    فرعون رو به آنان كرد و گفت:
    ــ آيا قبل از آن كه من به شما اجازه دهم به خدا ايمان آورديد؟ موسى بزرگ شماست كه به شما سحر و جادوگرى آموخته است. من دست و پاى شما را بر خلاف هم خواهم بريد و شما را به دار خواهم آويخت.
    ــ اى فرعون ! مهم نيست، هر كارى از دستت بر مى آيد، انجام بده، ما به سوى پاداش خداى خود مى رويم و اين سعادتى بزرگ است. ما اميد داريم كه خدا گناه ما را ببخشد زيرا ما از اوّلين كسانى بوديم كه ايمان آورديم.

    * * *


    آنان در راه ايمان به تو ايستادگى به خرج دادند، فرعون تهديد خود را عملى ساخت و بدن هاى آنان را كنار رود نيل بر شاخه هاى درختان بلند خرما آويزان نمود.
    آنان به تو ايمان آوردند و به موقعيّت و زندگى خويش پشت پا زدند و آماده شهادت در راه تو شدند. آنان به خوبى فهميدند كه در چه راهى گام برداشته اند و چه آينده زيبايى در انتظار آنان است، پس شكنجه هاى فرعون را تحمّل كردند تا رضايت تو را به دست آورند.
    صبح كه آفتاب طلوع كرد آنان كافر و جادوگر بودند و شب هنگام شهيدان نيكوكار راه تو گشتند ! [8]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن