فصل سى وهشت
خدايا! كارى كن فقط تو در چشم من بزرگ باشى و همه جهان در نظرم كوچك بيايد. تو كارى كن كه من عظمت خويش را درك كنم.
وقتى من بفهمم تو چه عظمتى در وجودم قرار داده اى، ديگر دلبسته اين دنيا نمى شوم و از عشق به دنيا، آزاد مى گردم، آن وقت ديگر، حسرتِ ثروت بيشتر نخواهم داشت و زهد واقعى را تجربه خواهم كرد.
خدايا! روح تشنه مرا از اين قطره هاى كوچك آزاد كن! كارى كن كه بفهمم تو دلى به من داده اى كه همه درياها در آن، قطره اى بيش نيستند! از تو مى خواهم به من بفهمانى ارزش دل من از همه هستى بالاتر است.
اگر من اين گونه شوم، ديگر براى دنيا شادمان نمى شوم و وقتى آن را از دست بدهم، رنج نمى برم، من از عشق به قطره ها آزاد مى شوم; زيرا هزاران دريا را در آغوش دارم.
ديگر براى چه غم و اندوه داشته باشم؟ از اين كه دنيا را از من گرفته اند، غصّه نمى خورم و اندوهناك نمى شوم; چراكه من به ارزش خود پى برده و به آرامش رسيده ام.
خدايا! يارى ام كن تا راه خود را ادامه دهم و براى آرمانى كه دارم تلاش كنم و براى سعادت جامعه گام بردارم و به سوى تو حركت كنم. وقتى از دنيا گذشتم، بايد از خود هم بگذرم.
من نه در رنج مى مانم و نه در خود!
عشق به دنيا را كنار مى گذارم، اين دنياى بىوفا ديگر براى من جلوه اى ندارد، پس به سوى تو رو مى كنم و اين همان راه سعادت است.