کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست ويك

      فصل بيست ويك


    چرا من وقتى به ثروت ديگران نگاه مى كنم، حسرت مى خورم؟ ريشه اين حسرت در چيست و چرا وقتى كسى به پست و مقامى مى رسد آرزو مى كنم جاى او باشم؟ اين حسرت ها و آرزوها نشانه چيست؟ چرا من حسرت دارم هميشه بيشتر داشته باشم؟
    اگر من ايمانِ واقعى را تجربه كرده باشم، چنين حسرتى نخواهم داشت. دلى كه از عشق به خدا لبريز باشد، جايى براى عشق هاى ديگر ندارد و دنيا در نظرش اين گونه جلوه نمى كند.
    وقتى من حسرت مى برم كه دوستم به پُست و مقامى رسيده است يا منزل و ماشين گران قيمتى دارد، هنوز به دنيا وابسته هستم، تا وقتى اين وابستگى در دل من قرار دارد، كارهايم رنگ و بوى دنيايى دارد. بايد به معرفت و شناختى برسم كه حسرت دنيا را نداشته باشم!

    * * *


    به طبيعت رفته بودم، سر و صداى كودكان را شنيدم كه مشغول جمع كردن سنگ بودند، چند نفر از آن ها با افتخار و غرور فرياد مى زدند: "ما بيشتر از شما سنگ داريم."
    من آن روز حسرت برداشتن سنگ ها را نداشتم; زيرا به آن سنگ ها وابستگى نداشتم، مى دانستم آن سنگ ها هيچ ارزشى ندارند. شناخت، سبب آرامش من شده بود.
    پس چرا وقتى مى بينم عدّه اى دارند پول و ثروت بيشترى جمع مى كنند وسوسه مى شوم تا من هم از قافله عقب نمانم؟ معلوم مى شود اگر دلم مى خواهد ثروت و قدرت و شهرت بيشترى داشته باشم براى اين است كه به آن ها وابستگى دارم.
    در واقع من اسير چيزى شده ام كه به زودى بى ارزش مى شود. اگر آخرت را فراموش كنم و فقط به دنيا بينديشم، حق دارم باور كنم كه هركس ثروت بيشترى دارد برنده تر است. وقتى مرگ فرارسد، ثروت دنيا ديگر به دردِ انسان نمى خورد، همه بايد با دست خالى روانه قبر بشوند.

    * * *


    اگر فقط دنيا باشد و آخرتى در كار نباشد، اگر انسان را فقط در همين محدوده چند سال زندگى دنيا ببينم، دراين صورت، هركس ثروت بيشتر دارد، پيروزتر است!
    ولى من به جهان آخرت ايمان دارم، مى دانم كه زندگى انسان با مرگ به پايان نمى رسد، بعد از مرگ، زندگى واقعى آغاز مى شود. كسى كه به بهشت مى رود براى هميشه در آنجا در آرامش خواهد بود، با اين نگاه، دنيا براى انسان، تنگ مى شود و هركس به دنبال دنيا باشد، خسران كرده است.
    اگر من عاشق و شيداى دنيا باشم، ضرر مى كنم; چراكه من از همه دنيا بهتر و والاتر هستم. وقتى اسير دنيا مى شوم به خودم ظلم كرده ام. خودم را باخته ام و زيان ديده ام.
    كسانى كه فريادِ بى ارزشى دنيا را سر داده اند، راز عظمت انسان را فهميده اند، روح آنان، بزرگ تر از اين دنيا بود و براى همين در اين قفس تنگ، آرام نداشت.

    * * *


    راز خسارت انسان در اين است كه قدر و ارزش خود را نمى داند و از مقام قرب خدا، چشم مى پوشد و به دنيا دل مى بندد. هركس راز عظمت انسان را نداند ضرر مى كند.
    اگر من ارزش خود را ندانم، سرمايه وجودى خود را نابود كرده ام. درجه وجودى من از تمام جمادات بالاتر است، چرا من خودم را به مشتى طلا يا سنگ و آجر و... مى فروشم؟
    من به خدا و آخرت ايمان مى آورم و خدا آرمان من مى شود، در مسيرى گام برمى دارم كه پايان ندارد. بهشت، هدف من نيست، بلكه منزل من است. من حتّى بهشت را آرمان خود قرار نمى دهم; زيرا ارزش خود را بالاتر از بهشت مى دانم. ارزش اين دل، بالاتر از همه دنيا و آخرت است، فقط خدا را بالاتر از دل خود مى دانم و عشق او را در دل مى پرورانم. اگر به غير خدا دل ببندم، خسران مى بينم.
    كسى كه دنيا و رفاه و آسايش آن، آرمان او شده است، چگونه زندگى مى كند؟ او خدا را براى رسيدن به دنيا مى خواهد، آرمان او، دنيا است و ارزش خود را نشناخته و خدا را راهى براى رسيدن به اين آرمان مى بيند.
    او دنيا را برتر و بهتر از خود مى بيند; به همين دليل با رسيدن به دنيا، شاد مى شود، اگر خدا به او دنيا داد، از خدا راضى است; امّا اگر از دنيا محروم شد، مى شكند و حسرت مى خورد و از خدا ناراضى مى شود.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۱: از كتاب پنجره اول نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن