کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    كاش پيش از اين مرده بودى!

     كاش پيش از اين مرده بودى!


    هنوز مسجد پر از هياهو و آشوب است، ترس، تمام وجود معاويه را فرا گرفته است .
    آيا حُجْر ] بن عَدى [ را مى شناسى ؟
    او يكى از بهترين ياران حضرتعلى(عليه السلام) مى باشد .[119]
    او از جاى خود بلند مى شود و به سوى امام حسن(عليه السلام) مى آيد .
    از ظاهر او معلوم است كه بسيار ناراحت است، او با امام سخن مى گويد .
    من نمى دانم سخن او را براى شما نقل كنم يا نه ؟
    اما بگذار تا آنچه را مى شنوم براى تو بگويم، آرى تو بايد با غربت و مظلوميّت امام حسن(عليه السلام) بيش از اين آشنا شوى .
    او به امام حسن(عليه السلام) مى گويد : "كاش، پيش از اين مرده بودى و ما هم، همه، مرده بوديم و چنين روزى را نمى ديديم، ببين كه چگونه ما شكست خورده ايم و اهل شام پيروز شدند" .[120]
    اين سخن بر امام بسيار گران مى آيد، آخر حُجْر يكى از بهترين شيعيان مى باشد، سخن او آن هم در حضور معاويه، دل امام را به درد مى آورد .
    نگاه كن، امام از جاى خود بر مى خيزد و از مسجد بيرون مى رود .[121]
    آرى، سخن معاويه اين قدر امام را ناراحت نكرد كه سخن اين دوست !
    با خارج شدن امام از مسجد، مردم هم، كم كم به خانه هاى خود مى روند .
    اكنون، حُجْر درِ خانه خود نشسته است و در فكر است كه چرا آن سخن را به امام حسن(عليه السلام) گفته است، او با خود مى گويد : "آخر مگر او امام من نيست، مگر من نبايد تسليم او باشم، چرا من چنين سخنى را در حضور معاويه به امام خود گفتم، چرا او را دشمن شاد نمودم ؟" .
    او نمى داند چه كند، خيلى دلش مى خواهد كه به ديدار امام حسن(عليه السلام) برود امّا خجالت مى كشد .
    ناگهان در خانه به صدا در مى آيد، امام حسن(عليه السلام) كسى را فرستاده تا از حُجْر دعوت كند كه به خانه او بيايد .
    حُجْر خيلى خوشحال مى شود و با عجله به سوى خانه امام حسن(عليه السلام)مى رود .
    او وارد خانه امام مى شود تا نگاهش به آن حضرت مى خورد شروع به گريه كردن مى كند .
    امام نگاهى به او مى كند و مى گويد : "اى حُجْر، من با معاويه صلح كردم تا شيعيان باقى بمانند، اگر من اين كار را نمى كردم معاويه، همه شيعيان را مى كشت" .[122]
    در اين ميان كه امام حسن(عليه السلام) با حُجْر سخن مى گويد يكى از ياران ايشان به نام سفيان وارد مى شود .
    نمى دانم آيا تا به حال نام او را شنيده اى ؟
    او يكى از بهترين ياران امام حسن(عليه السلام) مى باشد، او گل سرسبد همه شيعيان زمان خود است .[123]
    سفيان تا نگاهش به امام مى خورد چنين مى گويد :
    "السّلامُ عَلَيكَ يا مُذِلَّ المؤمنينَ : سلام بر تو اى كسى كه مؤمنان را ذليل و خوار نمودى" .
    همسفر خوبم !
    آن روز كه امام حسن(عليه السلام) قصد جنگ داشت مردم گروه گروه به معاويه مى پيوستند و او را تنها مى گذاشتند، امروز هم كه او صلح كرده است بهترين يارانش با او اين گونه سخن مى گويند .
    حتماً مى خواهى بدانى كه امام حسن(عليه السلام) در جواب سفيان چه مى گويد .
    امام جواب سلام او را مى دهد و از او مى خواهد تا بنشيند و به سخنان او گوش بدهد .
    امام براى او سوره قدر را مى خواند .
    ( انّا انزلناه فى ليلة القدر، و ما ادريك ما ليلة القدر)
    اى سفيان، بدان كه شب قدر بهتر از هزار ماه حكومت بنى اميّه است .[124]
    امام مى خواهد به او بفهماند كه نگاه به حكومت ظاهرى معاويه نكن، درست است كه او اكنون بر تمام كشورهاى اسلامى حكومت دارد ; امّا حكومت واقعى از آنِ امام است .
    آرى شب قدر كه فرا مى رسد فرشتگان بر من نازل مى شوند و پرونده سرنوشت همه مخلوقات را به نزد من مى آورند، حكومت حقيقى در شب قدر است .


کتاب با موضوع امام دوم


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۸: از كتاب در قصر تنهايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن