کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فدايى سكّه ها هستم

     فدايى سكّه ها هستم


    لشكر معاويه در نزديكى هاى شهر حلب اردو زده اند، معاويه منتظر است تا ديگر نيروهاى كمكى از شهرهاى مختلف شام به او ملحق بشوند .
    او مى خواهد با لشكر شصت هزار نفرى به عراق حمله كند .
    خبر به معاويه مى رسد كه كِنْدى، فرمانده امام حسن(عليه السلام) در انبار سنگر گرفته است .
    معاويه از زيركى امام حسن(عليه السلام) ناراحت مى شود، آرى ديگر عبور از انبار كار بسيار سختى مى باشد .
    معاويه به فكر فرو رفته است، ناگهان فكرى به ذهن او مى رسد .
    آيا مى دانى او چه تصميمى گرفته است ؟
    او مى خواهد فرمانده امام حسن(عليه السلام) را با پول و مقام خريدارى كند .
    معاويه دستور مى دهد تا اين نامه براى كِنْدى نوشته شود :
    من تو را دعوت مى كنم تا به من ملحق شوى كه در اين صورت تو را امير شهرى از شهرهاى شام مى كنم .[33]
    معاويه نامه رسان خود را صدا مى زند تا اين نامه را همراه با كيسه هاى سكّه براى كِنْدى ببرد .
    خواننده عزيزم !
    آيا مى خواهى بدانى معاويه چقدر پول براى كِنْدى مى فرستد ؟
    پانصد هزار درهم !
    آرى، اين پول كمى نيست، واقعاً ايمان مى خواهد كه بتواند از اين همه پول بگذرد و وسوسه نشود .
    نامه رسان معاويه، خود را به انبار مى رساند و سراغ خيمه فرماندهى را مى گيرد .
    نيروها او را به خيمه كِنْدى راهنمايى مى كنند، او وارد خيمه مى شود .
    نامه را همراه با سكّه ها تحويل كِنْدى مى دهد .
    كِنْدى، فرمانده سپاه امام حسن(عليه السلام)، نامه را مى خواند، نگاهى به سكّه ها مى كند، برق سكّه ها چشم او را مى گيرد .
    پانصد هزار درهم و حكومت بر شهرى از شهرهاى شام !
    او سر خود را پايين مى اندازد و به فكر فرو مى رود .
    آخر من با امام حسن(عليه السلام) بيعت كرده ام، او به من اعتماد كرده است و چهار هزار نيرو در اختيار من قرار داده است تا از مرز كشور دفاع كنم .
    شيطان در وجود او رخنه مى كند و به او مى گويد : پانصد هزار درهم، پول كمى نيست ! با اين پول مى توانى تا آخر عمر راحت زندگى كنى، خانه زيبا براى خود بخرى و خوش بگذرانى . اى كِنْدى ! شانس به در خانه ات آمده است، بيا و از آن استفاده كن، تو ديگر خواب چنين پولى را هم نخواهى ديد .
    سرانجام، شيطان پيروز مى شود و كِنْدى تصميم مى گيرد كه به معاويه ملحق شود .
    در چادر فرماندهى، جلسه محرمانه اى برگزار مى شود، هيچ كس از موضوع اين جلسه خبر ندارد .
    كِنْدى، دويست نفر از نيروهاى خود را جمع مى كند و از آنها مى خواهد تا همراه او به معاويه ملحق شوند .[34]
    نيمه شب است و همه نيروها در خواب هستند، كِنْدى همراه با دويست نفر از بزرگان لشكر كوفه به سوى حلب، محل استقرار معاويه حركت مى كنند .
    صبح كه مى شود سپاه كوفه متوجّه مى شوند كه دويست تن از فرماندهان سپاه و كندى به معاويه ملحق شده اند .


کتاب با موضوع امام دوم


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۹: از كتاب در قصر تنهايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن