کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    حماسه اى بزرگ امّا ناشناخته

     حماسه اى بزرگ امّا ناشناخته


    امام در قصر كسرى نشسته است و مى خواهد براى زنده ماندن اسلام، تصميم مهمّى بگيرد .
    او مى خواهد جنگ با معاويه را متوقّف كند و با او صلح كند .
    خيلى ها از من سؤال كرده اند كه چرا امام حسن(عليه السلام) راه سرخ شهادت را انتخاب نكرد، مگر امامحسين(عليه السلام) در كربلا فقط با هفتاد و دو نفر در مقابل دشمن تا پاى جان، مقاومت نكرد پس چرا امام حسن(عليه السلام)، با معاويه صلح كرد . يزيد نامه اى به امير كوفه نوشته و در آن نامه، دستور قتل امامحسين(عليه السلام) را داده بود .
    آرى در كربلا، دشمنان با شمشير به جنگ آمدند ; امّا در مدائن، معاويه با نيرنگ و سياست به ميدان آمده است .
    همسفر خوبم !
    امروز معاويه مى خواهد تا امام حسن(عليه السلام) به دست ياران خودش كشته شود و براى همين است كه وعده عروس شام، سكّه هاى طلا و وعده حكومت را به مردم داده است .
    او مى خواهد تا خود اهل كوفه، امام حسن و امامحسين(عليهما السلام) را به قتل برسانند و بعد از آن، او به مرحله دوم نقشه خود بپردازد او مى خواهد پيراهن خونين امام حسن(عليه السلام) را بهانه اى براى قتل خودِ شيعيان قرار دهد .
    معاويه مى خواهد به بهانه اين كه شيعيان، امام حسن و امامحسين(عليهما السلام) را به قتل رسانده اند تمام شيعيان را نابود كند .
    آيا شما مى توانيد مرحله سوم نقشه معاويه را حدس بزنيد ؟
    معاويه كه مى خواهد بعد از نابودى شيعيان، اسلام را نابود كند ; تنها مانع بر سر راه معاويه، مكتب شيعه است، وقتى همه شيعيان نابود شده باشند بقيه مردم هم كه او را به عنوان خليفه رسول خدا قبول دارند .
    آرى غير از شيعيان، ديگر همه مردم، اطاعت از امير را بر خود واجب مى دانند، اعتقاد آنها بر اين است كه اگر امير، اهل فسق و فجور هم باشد نبايد براى براندازى حكومتش اقدامى كرد .[93]
    معاويه مى داند اگر امروز بتواند شيعيان را نابود كند ديگر هيچ كس با برنامه هاى او مخالفت نخواهد كرد و او به راحتى خواهد توانست اسلام و نام پيامبر را از بين ببرد .
    تا اينجا، نقشه به خوبى پيش رفته است، امام حسن(عليه السلام) در قصر مدائن، تنهاى تنها مانده و يارانش آماده كشتن او هستند .
    معاويه خيال مى كند به همين زودى ها خبر كشته شدن امام حسن(عليه السلام) به گوشش مى رسد .
    اما او خبر ندارد كه در قصر مدائن حماسه اى در حال شكل گيرى است ;
    حماسه صلح امام حسن(عليه السلام) !
    حماسه اى كه اسلام را از خطر نابودى نجات مى دهد .
    حماسه اى كه خير و بركتش براى اسلام بهتر از تمام دنياست .[94]
    اما چگونه بگويم كه اين حماسه بزرگ همچون خود امام حسن(عليه السلام)، ناشناخته است .
    چند نفر را مى شناسى كه از اين حماسه سخن بگويند ؟
    بيا من و تو به قدر توانمان در معرفى هر چه بهتر و بيشتر اين حماسه، قدمى برداريم، من با قلمم، و تو . . .
    امروز امام حسن(عليه السلام) از حكومت و خلافت بر عراق و ايران و حجاز مى گذرد تا اسلام زنده بماند .
    او فرزند امير المؤمنين است، همان اميرالمؤمنين كه بعد از وفات پيامبر، مقابل چشمش همسرش را زدند و در خانه اش را آتش زدند ; امّا براى حفظ اسلام صبر كرد .
    نگاه كن !
    امام حسن(عليه السلام) دارد به معاويه در مورد صلح، نامه مى نويسد .
    مى خواهى اين نامه را برايت بخوانم :
    من مى خواستم تا حقّ را زنده كنم و باطل را از ميان بردارم و احكام قرآن و دستورات پيامبر را در جامعه جارى گردانم ، امّا مردم با من هم عقيده و همراه نبودند ، براى همين آماده ام تا اگر شرايط مرا قبول كنى با تو صلح كنم .[95]
    امام نامه را مهر مى كند و چند تن از ياران خود را به حضور مى طلبد، يكى از آنها عبد الله بن حارث است .[96]
    نمى دانم آيا او را مى شناسى ؟
    او پسرِ خواهرِ معاويه است و از ياران نزديك امام حسن(عليه السلام) مى باشد .
    او مى توانست به شام برود و در دستگاه حكومتى دايى خود (معاويه) به نان و نوايى برسد ; امّا اين كار را نكرد .
    او تشخيص داده كه حق با امام حسن(عليه السلام) است و براى همين همراه امام حسن(عليه السلام) مى باشد .[97]
    اكنون امام حسن(عليه السلام) او را مى طلبد .
    و از او مى خواهد تا همراه سه نفر ديگر اين نامه را براى معاويه ببرند و در مورد شرايط صلح با او سخن بگويند .
    آنها به سوى اردوگاه معاويه حركت مى كنند و وارد خيمه معاويه مى شوند .
    معاويه وقتى عبد الله بن حارث، پسر خواهر خود را مى بيند خيلى خوشحال مى شود .
    عبد الله بن حارث نامه امام را تحويل دايى خود (معاويه) مى دهد .
    معاويه نامه را مى خواند .
    نگاه كن !
    معاويه بسيار خوشحال مى شود، كسى تا به حال او را اين قدر خوشحال نديده است .
    عبد الله بن حارث با معاويه در مورد شرايط امام حسن(عليه السلام) سخن مى گويد .
    آيا شما از اولين شرط امام حسن(عليه السلام) خبر داريد ؟
    شرط اول اين است كه همه شيعيان در امن و امان باشند .
    معاويه تا اين سخن را مى شنود مى گويد : "من قسم خورده ام كه اگر به قَيس دسترسى پيدا كنم زبان و دست او را قطع كنم" .
    آرى، قَيس، همان فرمانده اى است كه فريب پول هاى معاويه را نخورد، همان كسى كه فقط با چهار هزار نفر، توانست مدّتها سپاه معاويه را زمين گير كند .
    همان قَيس كه وقتى معاويه او را يهودى خطاب كرد، او هم معاويه را بت پرست خطاب كرد .
    معاويه همواره در جنگ صفّن مى گفت كه مالك اَشتَر و قَيس دو بازوى قوىّ على هستند، مالك اشتر را كه با سمّ شهيد كرد و اكنون مى خواهد قَيس را هم شهيد كند .[98]
    معاويه مى خواهد زبان و دست هاى اين سردار شجاع را قطع كند .
    گوش كن، اين معاويه است كه سخن مى گويد : "من قول مى دهم كه همه ياران امام حسن(عليه السلام) در امن و امان باشند مگر قَيس، من بايد او را مجازات كنم" .
    عبد الله بن حارث از جا بلند مى شود و مى خواهد خيمه را ترك كند، براى اين كه امام حسن(عليه السلام) تاكيد زيادى كرده است كه ما به شرطى صلح مى كنيم كه معاويه شرايط ما را قبول كند .
    معاويه پشيمان مى شود و فرياد مى زند : "صبر كن، باشد قبول مى كنم، من به قَيس امان مى دهم" .
    آرى، معاويه براى به دست آوردن اين لحظه، ميليون ها سكّه طلا خرج نموده و زحمت زيادى كشيده است، خوب نيست كه به خاطر يك كينه اى كه از قَيس دارد همه چيز را به هم بزند .
    عبد الله بن حارث به معاويه مى گويد : "امام حسن(عليه السلام) شرايط ديگرى هم دارد كه همه اين ها بايد مكتوب بشود" .
    معاويه دستور مى دهد تا ورق سفيدى را بياورند .
    نگاه كن !
    ورق سفيد در دست معاويه است، او رو به پسر خواهر خود (عبد الله بن حارث)مى كند و مى گويد :
    ــ بگو تا بنويسم .
    ــ اى معاويه، شرايط صلح را بايد ما بنويسيم .
    ــ خوب، اين كاغذ را بگير و بنويس !
    ــ نه،بايد امام حسن(عليه السلام) اين شرايط را بنويسد .
    معاويه تعجّب مى كند، به راستى بايد چه كند ؟
    عبد الله بن حارث از معاويه مى خواهد تا پايين اين كاغذ سفيد را مهر و امضا كند و تحويل او بدهد تا به نزد امام حسن(عليه السلام) ببرد و او شرايط خود را بنويسد .
    معاويه لحظه اى با خود فكر مى كند، و سرانجام اين پيشنهاد را قبول مى كند .
    آرى، او اكنون به فكر حكومت و رياست طلبى است، او با خود فكر مى كند وقتى كه صلح نامه نوشته شود او فرمانرواى همه دنياى اسلام خواهد بود، اين همان چيزى بود كه او مدّتهاست آرزويش را داشته است .
    او كاغذى را بر مى دارد و آن را مهر و امضا مى كند و تحويل عبد الله بن حارث مى دهد .[99]
    او از معاويه مى خواهد چند نفر از بزرگان اهل شام به عنوان شاهد صلح نامه حاضر باشند .
    معاويه از عبد الله بن عامر (يكى از فرماندهان خود) و چند نفر از بزرگان سپاه خود مى خواهد تا به مدائن بروند .[100]


کتاب با موضوع امام دوم


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۳: از كتاب در قصر تنهايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن