إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ (14 ) فَأَمَّا الاِْنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15 )وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ (16 )
سخن از عذاب قوم عاد و ثمود و فرعون به ميان آمد، به راستى چرا آنان اين گونه گرفتار عذاب تو شدند؟
تو آنان را امتحان كردى و آنان در اين امتحان، سربلند بيرون نيامدند، البتّه تو از همه چيز باخبر هستى و نيازى به امتحانِ بندگانت ندارى، تو مى خواهى آنان خودشان را بهتر بشناسند.
تو چگونه انسان ها را امتحان مى كنى؟
با ثروت و فقر !
اگر تو به انسان پس از آن كه سختى و ضررى به او رسيده است، نعمتى عطا كنى، او دچار غرور مى شود و مى گويد: "خدا مرا گرامى داشت و من شايسته اين نعمت بودم"، آرى، غرور و خودخواهى، انسان را سرمست مى كند و او راه شيطان را برمى گزيند.
اگر تو براى امتحان، او را دچار فقر و تنگى رزق كنى، او نااميد مى شود و شكيبايى را از دست مى دهد و مى گويد: "خدا مرا اين گونه فقير و خوار كرده است".
او فكر مى كند كه تو به او ظلم كرده اى، در حالى كه تو هرگز به بندگان خود ظلم نمى كنى.
او حكمت كار تو و مصلحت خود را نمى داند، پس زود قضاوت مى كند و تو را ستمگر مى خواند و با اعتراض مى گويد: "چرا خدا آن ثروت را از من گرفت؟"،
اين گونه است كه او از رحمت تو نااميد مى شود و راه ناسپاسى در پيش مى گيرد، اگر او باور داشته باشد كه تو خير بندگان خود را مى خواهى، هرگز چنين نمى گويد.
گاهى تو نعمتى را به صلاح بنده اى نمى دانى پس آن نعمت را از او مى گيرى، امّا او جزع و فزع مى كند.
اين حكايت بيشتر انسان ها مى باشد، امّا مؤمنانى كه در سختى ها صبر پيشه مى كنند و عمل نيك انجام مى دهند، از ناشكرى و غرور و فخرفروشى به دورند، آنان هرگز از محدوده اطاعت و بندگى تو بيرون نمى روند، هنگام سختى ها، صبر مى كنند و هنگام نعمت ها شكر تو را به جا مى آورند.
* * *