کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هجده

      فصل هجده


    خدا نعمت هاى فراوان به ما داده و در قرآن از نعمت ها ياد كرده است و از ما مى خواهد تا درباره اين نعمت ها بينديشيم. وقتى خدا اين نعمت ها را ذكر مى كند، هيچ منّتى نمى گذارد، فقط وقتى از فرستادن پيامبر سخن مى گويد بر ما منّت مى نهد; زيرا هيچ نعمتى همچون نعمت هدايت نيست، اين هدايت است كه باعث سعادت ابدى انسان مى شود.
    خداوند مى فرمايد:
    "اى مردم ! من بر شما منّت نهادم كه پيامبرى از جنس خودتان فرستادم تا آيات مرا براى تان بخواند و شما را از زشتى ها و پليدى ها پاك كند و قرآن و معارف و احكام دين را به شما بياموزد، اگرچه شما قبل از آن، در گمراهى آشكارى بوديد."[37]
    خدا محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى پيامبرى برگزيد و قرآن را بر او نازل كرد و از او خواست تا آن پيام آسمانى را براى ديگران بازگو كند. پيامبر در اين راه سختى هاى فراوان كشيد و با مشكلات زيادى روبه رو شد تا ما از تاريكى و گمراهى نجات پيدا كنيم و به سوى نور و رستگارى گام برداريم و به جاى محبّت دنيا، محبّت خدا را دل جاى دهيم و به سوى رضايت او پيش برويم.

    * * *


    مهم اين است كه من برخيزم و عشق و علاقه به كمال در من ايجاد شود و مشتاق رضايت او گردم. خدا اقيانوسى از مهربانى است و منتظر است تا بندگانش به سوى او بروند و آنان را از آن مهربانى بهره مند كند، من كه چنين چيزى را مى دانم، چرا از جا برنمى خيزم؟
    وقتى پيامبر به مدينه هجرت كرد، پيرمردى سالخورده در شهر مكّه زندگى مى كرد، وقتى او آيات قرآن را شنيد، به قرآن ايمان آورد و مسلمان شد.
    بعد از مدّتى تصميم گرفت از مكّه به مدينه هجرت كند، مى خواست از محيطى كه مركز بُت پرستان بود به شهر نور مهاجرت كند و آرزو داشت در حضور پيامبر باشد. او ناتوان بود، با خود فكر كرد چگونه از مكّه به مدينه بروم؟
    از فرزندانش خواست تا او را روى تختى قرار دهند و با پاى پياده به سوى مدينه حركت كنند. او آن قدر سالخورده بود كه حتى نمى توانست بر شتر يا اسب سوار شود.
    فرزندانش او را بسيار دوست مى داشتند، تختى آماده كردند و پدر را روى آن خواباندند و به سوى مدينه رهسپار شدند.
    اين صحنه براى مردم مكّه بسيار سؤال برانگيز بود. براستى چه شده است كه اين پيرمرد همه هستى خود را در اين شهر رها مى كند و به مدينه هجرت مى كند؟ چرا او دل از وطن كنده است؟
    وقتى آنان به منطقه "تَنعيم" در شش كيلومترى مكه رسيدند، پيرمرد حالش بد شد، فرزندانش او را روى زمين گذاشتند. پيرمرد نگاهى به دست راست خود كرد و گفت: "خدايا!! اين به جاى دست پيامبر"، بعد دو دست خود را به هم زد و گفت: "خدايا!! من با پيامبرت بيعت مى كنم"، بعد از اين جمله، پيرمرد از دنيا رفت.
    وقتى اين خبر به بُت پرستان رسيد، آنان خوشحال شدند و گفتند: "او به آرزوى خود نرسيد."
    اينجا بود كه خدا اين آيه را نازل كرد: "كسى كه از خانه و كاشانه اش بيرون آيد و به سوى خدا و پيامبر مهاجرت كند و در اين هنگام، مرگ او فرارسد، پاداشش بر عهده خداست."[38]
    اين گونه بود كه همه فهميدند پاداش آن پيرمرد با خداست و او از رحمت خدا بهره مند شده است.[39]
    اين آيه نمى گويد كه انسان چقدر راه برود، بلكه مى گويد همين كه مهاجر از خانه اش خارج شد، رحمت خدا به او مى رسد; پس مهم، حركت است نه رسيدن. من بايد برخيزم.
    وقتى من از دنياپرستى و هوس هاى خود به سوى خدا مهاجرت مى كنم و به سوى خدا گام برمى دارم، خدا به اين كار، ارزش مى دهد. سعادت يك مهاجر، در رسيدن نيست، بلكه رستگارى او در همان نقطه حركت است، وقتى او از خانه اش به قصد مهاجرت به سوى خدا خارج مى شود، ديگر آسمانى شده است.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۸: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن