کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يك

      فصل يك


    دنيا مرا فريب مى دهد و من در جستوجوى جلوه هاى دلفريب آن هستم، وقتى به آن ها مى رسم، خيال مى كنم به اوج آرامش رسيده ام; امّا پس از مدّتى از همه آنها دلزده مى شوم.
    روح من با دنيا قرار پيدا نمى كند، تو روح مرا از ملكوت خودت آفريدى، چيزى كه از ملكوت باشد با اين دنيا نمى تواند آرامش يابد.
    كودكى كه در دامن دايه بزرگ شود، مادر خود را فراموش مى كند، من همانند آن كودكم كه دايه طبيعت مرا در آغوش گرفت و من با آن آرميدم، به همين دليل، ملكوت را فراموش كردم و بال نگشودم و پرواز را از ياد بردم.
    من عشق به دنيا را از اين دايه به ارث برده ام، بايد به اصل خويش برگردم، بايد عشق به ملكوت را در خود زنده كنم.

    * * *


    در اين جا از چهارپايان و كبوتران و پرستوها سخن مى گويم تا همّت هريك برايم مشخّص شود:
    چهارپايانى در علفزارى به چرا مشغول اند، آنها فقط به آن علفزار فكر مى كنند و خيال جاى ديگر هم ندارند. همّت آنان، شكم آنان است، عدّه اى از انسان ها هم چنين هستند، قرآن در وصف كافران مى گويد: "كافران در اين دنيا از لذّت هاى زودگذر آن بهره مى برند و همچون چهارپايان به خوردن و خوابيدن مشغول مى شوند."
    كبوتران مى توانند از آشيانه خود پرواز كنند و در آسمان اوج بگيرند. كبوتر دل در آشيانه خود دارد و براى مشتى دانه خود را اسير زمين مى كند. عدّه اى همانند كبوتران هستند، هم دنيا را مى خواهند و هم آخرت را، انديشه پروازشان در محدوده خودشان است، عشق به دنيا در وجودشان ريشه دوانده است، حرص آنان پايانى ندارد، گرفتار جلوه هاى دنيا شده اند و سهم كمى براى معنويّت قرار داده اند، به معنويّت هم علاقه دارند; امّا دنيا در چشم آنان بزرگ جلوه كرده است و بيشتر به دنيا فكر مى كنند.
    پرستوها در دل آسمان پرواز مى كنند و هرگز در زمين، آرام نمى گيرند، طعمه از آسمان برمى گيرند و با پاييز و سرما هم كارى ندارند، زمين و زيبايى هاى آن را زير بال خود مى گيرند و از آن مى گذرند و به آن وابسته نمى شوند، با بى كران ها آشنا شده اند و هرگز با خاك مأنوس نمى شوند.
    من بايد همچون پرستوها باشم، درست است كه تنم در اين دنياى خاكى است، روح من بايد در اوج آسمان ها باشد. از تنگى اين دنيا، گريزان باشم و با گرمى عشق به خدا انس بگيرم، در جستوجوى رضايت خدا، آرام نگيرم و فكر آن باشم كه در آن جا قرار گيرم كه جان آرام مى گيرد كه جز در سر كوى دوست، آرامشى نخواهم يافت.
    من ميل پرواز دارم، اين زندگى در اين دنياى خاكى است كه مرا مشغول طبيعت مى كند، من بايد سر در هواى ملكوت داشته باشم، پرنده اى كه بال خود را نگشايد و پرواز نكند، پرواز را فراموش مى كند، اگر دل من هم اسير جلوه هاى دنيا شود، شوق خانه دوست را فراموش مى كند و ملكوت را از ياد مى برد.
    تا فرصت دارم بايد آهنگ آسمان كنم; چرا كه مرا پر داده اند تا پرواز كنم، وقتى آسمان و دريا زير بال و پر من است، اسير خاك شدنم، براى چيست؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن