کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سه

      فصل سه


    يك بار كودك كه بودم از خانه بيرون آمدم و راه خانه را گم كردم، در محله خودمان بودم، كسى آمد و دستم را گرفت و به خانه برد، در آن روز من در محله خود گم شده بودم.
    اگر كودكى را به شهر يا كشور يا قاره ديگر ببرند، او چگونه مى خواهد به خانه باز گردد؟ او هزاران كيلومتر از خانه اش دور افتاده است. كسى كه همه عمر در طلب دنيا بوده، لحظه مرگ مى فهمد كه راه را گم كرده بوده است، او آن لحظه مى فهمد كه يك عمر راه را اشتباه مى رفته و خيال كرده است اين دنيا به كارش مى آيد، حال آنكه دنيا به هيچ كس وفا نكرده است.
    كسانى كه به خدا كفر مىورزند، مانند كسى هستند كه خاكستر زيادى را جمع كند و دلش را به آن خوش كند، ناگهان توفانى فرامى رسد، همه آن خاكستر به باد فنا مى رود و هيچ اثرى از آن نمى ماند و اين همان گمراهى شديد است.[2]
    كسى كه شيفته دنيا است، همانند تشنه اى است كه ماه ها بلكه عمرى در تكاپوى آب بوده; امّا همه اين مدّت، سراب را آب پنداشته و در ساعت آخر عمر خود، دست خود را به سوى سراب دراز مى كند; امّا جز خاك نمى يابد، تشنگى امانش را بريده است، راه بازگشت هم ندارد.

    * * *


    كودك كه بودم، بازى مرا فريفت، بزرگ تر كه شدم درس و سپس كسب درآمد و تشكيل خانواده مرا مشغول كرد; با آمدن فرزندان، دل مشغولى من زيادتر شد، به فكر همه چيز بودم و همه در قلب من حاضر بودند; امّا حضور خدا كم رنگ تر از همه بود، مى دانم مرگ كه فرارسد، همه مرا تنها مى گذارند، اندوخته عمرم از دستم مى رود، آن وقت است كه به فكر فرو مى روم كه چرا براى آخرتم توشه برنگرفتم.
    خوشا به حال كسانى كه زندگى دنيا آنان را از ياد خدا غافل نكرد و براى فردايى كه در پيش دارند توشه تقوا برداشتند و به سلامت از اين دنيا گذشتند و به رستگارى رسيدند.

    * * *


    اگر تشنه باشم و كسى جرعه آبى به دستم بدهد، از او تشكّر مى كنم و محبّت او را از ياد نمى برم. من كه يك جرعه آب را كه به دستم مى دهند به خاطر مى سپارم و در انديشه جبران آن محبّت برمى آيم، چرا از خدايى كه اين همه نعمت به من داده است تشكّر نمى كنم؟
    مگر كسى غير از او مرا آفريده است؟ چه كسى محبّت مرا در قلب پدر و مادرم قرار داد؟ چه كسى روزى مرا مى دهد و مرا از بلاها حفظ مى كند؟ چرا قدرى فكر نمى كنم؟ اگر در وادى معرفت گام بردارم و در نعمت هاى بى شمارش، انديشه كنم، در مقابل او سر از سجده برنمى دارم; او خدايى است كه نه شايسته سپاس، بلكه شايسته عشق است.
    هركس با او آشنا شد، دنيا و آخرت را فداى راهش نمود و از عشق او، سرمست گرديد. اگر عشق او در دل آيد، ديگر از درد و غم، اثرى نمى ماند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن