کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست ودو

      فصل بيست ودو


    من اكنون مى خواهم به كلاس درس "استاد غزالى" بروم، آيا تو همراه من مى آيى؟ حتماً نام او را شنيده اى، همان استادى كه خيلى ها او را به عنوان "امام" مى شناسند و او را سرآمد عارفان سنّى ها مى خوانند. من مى خواهم به سال هاى دور بازگردم، به قرن پنجم هجرى! به شهر طوس در خراسان. استاد غزالى در آنجا زندگى مى كند.
    وقتى وارد شهر مى شوم، به مسجد بزرگ شهر مى روم، مى دانم كه استاد در آنجا براى شاگردانش درس مى گويد، من در گوشه اى مى نشينم، خوشحالم كه تو را هم در كنار خود مى بينم.
    گوش كن، استاد سخن مى گويد: "بدانيد كه اگر كسى جريان كربلا و كشته شدن حسين را براى مردم بگويد، كار حرامى انجام داده است. شما بايد از اين كار حرام دورى كنيد. شما مواظب زبان خود باشيد، اين زبان شما بايد ذكر خدا بگويد، نه اين كه به گناه و كار حرام مشغول باشد".[59]
    دوست من! آيا مى بينى او چه سخن عجيبى مى گويد؟!
    اين چه عرفان عجيبى است كه استاد غزالى از آن سخن مى گويد او چرا نقل حوادث تاريخى را حرام مى داند؟
    مگر چه رمز و رازى در نقل حوادث تاريخى اسلام است كه او چنين فتوا مى دهد؟ يزيد با كمال سنگدلى، امام حسين(عليه السلام) و ياران او را به شهادت رساند و امام سجّاد(عليه السلام) را اسير كرد و به شام برد، او ظلم هاى فراوان به اهل بيت(عليهم السلام)روا داشت، براى چه نقل اين حوادث، گناه است؟ من بايد بيشتر تحقيق كنم...

    * * *


    از سخن استاد غزالى تعجّب نكن، او در قرن پنجم هجرى اين چنين مى گويد، امّا اين تفكّر ريشه در جاى ديگر دارد، احمدبن حنبل كه در قرن دوم زندگى مى كرد، نيز از اين تفكّر دفاع مى كند. او يكى از بزرگ ترين رهبران سنّى ها است.
    يك روز، جمعى از پيروانش از او سؤال مى كنند كه نظر خود را درباره جنگ معاويه با على(عليه السلام) بگويد، او پاسخ مى دهد: "در اين باره جز خير و خوبى چيزى نمى گويم!".[60]
    آرى، به نظر او بايد اين حوادث را به خير و خوبى تفسير كرد! وقتى مردم با على(عليه السلام) به عنوان خليفه بيعت كردند، معاويه از بيعت با آن حضرت خوددارى كرد و با على(عليه السلام) دشمنى فراوان نمود و در صفين با سپاه خود به جنگ آن حضرت آمد. معاويه ظلم هاى زيادى نمود، تعداد زيادى از مسلمانان را فقط به خاطر دوستى با على(عليه السلام) به قتل رساند و خانه هاى آنان را خراب كرد. طبق نظر احمدبن حَنبَل ما بايد همه اين حوادث را به خير و خوبى تفسير كنيم و از آن عبور كنيم!

    * * *


    گروهى بر اين باورند كه نبايد تاريخ اسلام را بررسى كرد، نبايد حوادثى را كه بعد از پيامبر در جامعه اسلامى روى داد، تحليل كرد.
    ديگر وقت آن است كه حديث مهمى را بيان كنم تا حقيقت آشكار شود، روزى از روزها كه جمعى از شيعيان خدمت امام باقر(عليه السلام) بودند، امام رو به آنان كرد و فرمود: "عدّه اى از ظلم و ستم هايى كه دشمنان بر ما روا داشته اند، بى خبرند و از آن هيچ اطلاعى ندارند، چنين افرادى شريك دشمنان ما هستند".[61]
    اين سخن، پيام مهمّى دارد: اگر من تاريخ را نخوانم، اگر ماجراى سوختن در خانه فاطمه(عليها السلام) را ندانم، اگر از حوادث كربلا بى خبر باشم، با اين كار خود شريك ظلم هايى هستم كه به اهل بيت(عليهم السلام) شده است!
    آرى، آنان كه مى خواهند من تاريخ را ندانم مى خواهند من در حقّ اهل بيت(عليهم السلام) ظلم و ستم كنم!

    * * *


    دشمنان حقّ و حقيقت، ستم هاى فراوانى بر اهل بيت(عليهم السلام) روا داشتند، عدّه اى مى گويند: "نقل حوادث تاريخى چه فايده اى براى امروز ما دارد؟"، آنان مى گويند: "اين كه بيش از هزار سال پيش، در شهر مدينه چه روى داد و خانه فاطمه(عليها السلام)در آتش سوخته شد، چه نتيجه اى براى ما دارد؟".
    من بايد قدرى فكر كنم! اگر من از آن ماجراها بى خبر باشم، راه را گم مى كنم. آن مصيبت ها نقل تاريخ نيست، شرح ظلم هايى است كه بر اهل بيت(عليهم السلام)گذشته است، حكايتى از گذشته نيست، بلكه زندگى امروز است! اگر من آن حوادث را ندانم، در زمين دشمن، بازى مى كنم، با ندانستن، به دشمن كمك مى كنم، به راحتى فريب دسيسه هاى آنان را مى خورم! من راه را گم مى كنم!

    * * *


    حتماً در جامعه متوجّه دشمنى ها شده اى، ولى اين دشمنى ها براى منافع شخصى و گروهى است، يك حزب با حزب رقيب خود، دشمنى مى كند و اين يك امر كاملاً طبيعى به نظر مى آيد.
    وقتى مى بينم دشمنى هايى كه براى به دست آوردن پول و قدرت بيشتر است، امرى طبيعى است، از خود مى پرسم: چرا عدّه اى مى خواهند دشمنى با دشمنان حقّ را كم رنگ جلوه دهند و آن را امرى غير طبيعى و بى اهميّت نشان دهند.
    شنيده بودم كه در آخرالزمان، امور عجيبى روى مى دهد. چه چيزى عجيب تر از اين كه آن دشمنى كه براى منافع مادى و دنيايى است، يك امر طبيعى به حساب مى آيد، ولى دشمنى با دشمنان حق، غير طبيعى حساب مى شود و اگر كسى از دشمنى با دشمنان اهل بيت سخن بگويد، عدّه اى به او مى گويند: "از عشق و محبّت سخن بگو!". آيا اين سخنان باعث نمى شود كه راه گم بشود؟
    من بايد به نوشتن ادامه بدهم، رسالت بزرگى بر عهده من است، از خدا مى خواهم مرا يارى كند... اگر اين كتاب را به پايان نبرم، وظيفه خود را انجام نداده ام و در روز قيامت بايد جوابگو باشم!

    * * *


    معمولاً در مرام نامه "احزاب" چنين مى نويسند: "هر عضو بايد هم حزبى خود را دوست بدارد و از طرف ديگر با اعضاىِ حزب رقيب، دشمنى كند".
    وقتى من اين نكته را دانستم به فكر فرو رفتم: شيعيان در حزب حضرت على(عليه السلام) هستند، اين حزب، حزب خداست. تنها حزبى است كه بر مدار حقّ است، چه شده است كه بعضى ها با حزب ديگر، طرح دوستى مى ريزند و حزب شيطان را تقويت مى كنند؟
    اين چه دردى است كه جامعه را فرا گرفته است؟ عدّه اى حاضرند براى منافع دنيايى خود با حزب رقيب خود، دشمنى كنند، ولى به ما اشكال مى گيرند و از ما مى خواهند با حزب دشمنان على(عليه السلام) ، دشمنى نكنيم!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۲: از كتاب راه روشنايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن