کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل ده

      فصل ده


    لحظه اى صبر كن! با اين عجله كجا مى روى؟ با تو سخن مى گويم.
    صدايم را مى شنود، به من نگاه مى كند، من خودم را به او مى رسانم، از او خواهش مى كنم تا به سؤال من پاسخ بدهد. او لحظه اى درنگ مى كند، وقت زيادى ندارد، او نگران است، نكند مأموران حكومتى از راه برسند و براى او دردسر درست كنند.
    نام او "ابن ثُوير" است، او از ياران امام صادق(عليه السلام) است، من مى دانم او مدّت زيادى خدمت آن حضرت بوده است، اكنون حكومت به دنبال اوست، اين روزگار، روزگار خفقان و استبداد است، اگر كسى شيعه واقعى باشد با خلافت عباسى مشكل پيدا مى كند و نمى تواند سخنان دروغ آنان را باور كند. خليفه از چنين افرادى در هراس است.
    تو هنوز هم همراه من هستى، نگاهى به ابن ثُوير مى كنى و مى گويى: چرا نگران هستى؟ چرا فرار مى كنى؟ دوست من، خطرى براى تو ندارد، او فقط يك نويسنده است، او مى خواهد براى جوانان از مكتب آسمانى تشيّع بنويسد، از او نهراس! او جاسوس حكومت نيست!

    * * *


    سخن تو هراس را از دل ابن ثُوير برد، اكنون ما در خانه او نشسته ايم، او براى ما دوغِ خنك آورده است، در اين هواى گرم مدينه، چقدر اين نوشيدنى دلنشين است!
    به من رو مى كنى و مى گويى: قلم و كاغذت را بردار و سؤالت را بپرس!
    من كه وامدار تو هستم، به سخنت گوش مى كنم و چنين مى پرسم:
    ــ ابن ثُوير! من شنيده ام كه شما مدّت زيادى خدمت امام صادق(عليه السلام)بوده ايد.
    ــ آرى، من هميشه حسرت آن روزها را مى خورم.
    ــ براى چه؟
    آن روزها حكومت بنى عبّاس درگير جنگ با بنى اُميّه بود و براى همين به مسائل شهر مدينه، زياد فكر نمى كرد و ما آزادانه خدمت امام خود مى رفتيم. امروز دشمنان، ديدار با امام صادق(عليه السلام) را ممنوع كرده اند.
    ــ ابن ثُوير! تو از آن روزها كه خدمت امام بودى، چه خاطره مهمى در ذهنت مانده است؟ من به دنبال مهمترين نكته اى هستم كه در ذهن توست.
    ابن ثوير سكوت مى كند و به فكر فرو مى رود، لحظاتى مى گذرد، سؤال ديگرى از او مى پرسم: "اگر تو جاى من بودى و مى خواستى براى جوانان شيعه، كتاب بنويسى، از آن روزها، چه خاطره اى را در كتاب خودت مى نوشتى؟".
    اينجاست كه او سر خود را بالا مى گيرد و چنين مى گويد: "من مى ديدم كه بعد از هر نماز واجب، امام صادق(عليه السلام) چهار نفر مرد و چهار زن را لعنت مى كرد، همان كسانى كه در حقّ اهل بيت(عليهم السلام) ظلم و ستم فراوان كردند، امام آنان را نام مى برد و آنان را لعنت مى كرد".[36]
    وقتى اين سخن را مى شنوم به فكر فرو مى روم، امام صادق(عليه السلام) با اين كار خود مى خواستند چه درس مهمى به شيعيان خود بدهند؟ اگر هر شيعه اى بعد از نماز، همانند امام، اين كار را انجام بدهد، ديگر هرگز راه گم نمى كند. بيزارى از دشمنان حقّ و حقيقت، نيمه گمشده دين و راه روشنايى است! لعن بر دشمنان، باعث مى شود تا مرز بين من و بين خط نفاق و كفر از بين نرود، زندگى من، جهت آسمانى بگيرد و از جهت شيطانى دور بشود.

    * * *


    نمى دانم نام "كُتب اَربعه" را شنيده ايد؟
    "كتاب هاى چهارگانه".
    در شيعه، چهار كتاب وجود دارد كه معتبرترين كتاب ها مى باشند و در قرن چهارم و پنجم هجرى نوشته شده اند. هيچ كتاب ديگرى به اعتبار اين چهار كتاب نمى رسد: "كتاب كافى، كتاب فقيه، كتاب تهذيب، كتاب استبصار".
    اين ماجرايى كه در اينجا نوشتم در كتاب "كافى" ذكر شده است، ماجراى ديدار "ابن ثُوير" با امام صادق(عليه السلام) را مى گويم. كتاب "كافى" را شيخ كُلينى نوشته است. او يكى از بزرگ ترين دانشمندان شيعه است و كتاب او ارزش علمى بسيار زيادى دارد. او در "شهر رى" به دنيا آمد و در سال 329 هجرى در بغداد فوت كرد.
    اين سخن را به خاطر بسپار: كتاب "كافى"، معتبرترين كتاب حديثى شيعه مى باشد.

    * * *


    ياد آن روزهايى به خير كه كودك بودم، وقتى در مجلس روضه شركت مى كردم، پيرمرد باصفايى را مى ديدم كه به پهناى صورت، اشك مى ريخت، هنگامى كه روضه تمام مى شد، فرياد برمى آورد: "بر چهار ملعون و چهار ملعونه لعنت!".
    اكنون فهميدم كه او با اين كار خود مى خواست سنّت امام صادق(عليه السلام) را زنده نگاه دارد، او فهميده بود كه نبايد گذاشت راه گم شود. خدايش رحمت كند، چقدر امروز جاى او خالى است...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۰: از كتاب راه روشنايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن