نام او "كُميت" است، او شاعرى است كه با شعر خود، خدمت بزرگى به زنده نگاه داشتن مكتب اهل بيت(عليهم السلام) نمود. او با اشعار خود، حكومت ظالمان را زير سؤال مى برد و بصيرت و آگاهى را در جامعه رشد مى داد، براى همين بود كه حكومت بنى اميّه براى سر او جايزه قرار داده بودند.
او نزد امام صادق(عليه السلام) آمد و شعرش را كه در مدح اهل بيت(عليهم السلام) بود، خواند، امام خواست هديه اى ارزشمند به او بدهد، ولى كميت نپذيرفت و گفت: "به خدا سوگند، من به خاطر دنيا براى شما شعر نگفتم و هرگز در برابر آن مزدى نمى گيرم، من براى رضاى خدا و رضايت پيامبر اين شعر را سروده ام". اينجا بود كه امام در حقّ او دعاى فراوان كرد.
كميت در راه اين آرمان خود، سختى هاى فراوان كشيد و سرانجام مظلومانه به دست ستمگران به شهادت رسيد.
[54] * * *
مدّت ها بود كه سؤالى در ذهن او نقش بسته بود، او مى خواست حقيقت را درباره دو دشمن اصلى اهل بيت(عليهم السلام) بداند، به راستى كسانى كه در حقّ فاطمه(عليها السلام) ظلم كردند و درِ خانه اش را آتش زدند، نزد خدا چگونه اند؟
روزى از روزها كه او نزد امام صادق(عليه السلام) بود، چنين گفت: "آقاى من! مى خواهم سؤالى از شما بپرسم". امام به او رو كرد و گفت: "سؤال را بپرس". او گفت: "مى خواهم بدانم نظر شما درباره دو دشمن اصلى اهل بيت(عليهم السلام)چيست؟".
امام در پاسخ چنين گفت: "اى كميت! تا روز قيامت، هر خونى كه در ميان مسلمانان ريخته مى شود، و هر مالى كه به حرام تصرّف مى شود، هر زنايى كه انجام مى گيرد، آن دو نفر در آن گناهان شريك هستند. اى كميت! ما همواره بزرگ و كوچك خود را به سبّ و لعن دو نفر فرمان مى دهيم".
[55] وقتى سخن به اينجا رسيد، امام سكوت كرد، كميت حقيقت را فهميد و دانست كه لعن بر آن دو دشمن اصلى، سنتى پابرجا در ميان اهل بيت(عليهم السلام)است.