کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وچهار

      فصل بيست وچهار


    بانوى من! اى فاطمه! اى دختر پيامبر!
    تو فاطمه اى! همان بانويى كه مردم از معرفت و شناخت تو دور شدند و براى همين اين قدر در حق تو ظلم و ستم روا داشتند! اگر آنان مى دانستند تو گوهر اين جهان هستى، اگر به مقام تو باور داشتند، هرگز خانه تو را آتش نمى زدند و با تازيانه ها تو را نمى آزردند!
    اى مادر مهربان شيعه!
    نام زيباى تو با مظلوميّت عجين شده است، چگونه مى توان از تو نوشت و شرح مظلوميّت تو را نگفت؟
    چند روز از رحلت پيامبر گذشته بود، عدّه اى با هياهو به سوى خانه تو حركت كردند، آنان هيزم هايى كنار درِ خانه تو قرار دادند. يك نفر شعله آتشى در دست گرفت و فرياد زد: "اين خانه و اهل آن را در آتش بسوزانيد!".
    او نزديك شد، هيزم ها را آتش زد، آتش زبانه كشيد.
    صداى گريه كودكان تو به آسمان رفت، مردم فقط نگاه مى كردند!؟ يكى جلو آمد، به آن مردى كه هيزم ها را آتش زد چنين گفت:
    ــ اى عُمَر! داخل اين خانه، فاطمه، حسن و حسين هستند.
    ــ باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را امروز آتش مى زنم.[53]
    بانوى من! تو هنوز عزادار پدر هستى! اينان مى خواهند خانه ات را آتش بزنند...
    عُمَر كه آن روز، همه كاره حكومت بود، فتوا داده بود كه براى حفظ حكومت، سوزاندن خانه تو واجب است![54]
    آتش زبانه كشيد، تو پشتِ در ايستاده اى! تو براى يارى حق و حقيقت قيام كرده اى، درِ خانه نيم سوخته شد، عُمَر جلو آمد، او مى دانست كه تو پشتِ در ايستاده اى. او لگد محكمى به در زد. تو بين در و ديوار قرار گرفتى، صداى ناله ات بلند شد. عُمَر در را فشار داد، صداى ناله تو بلندتر شد. ميخِ در كه از آتش داغ شده بود، در سينه تو فرو رفت.[55]
    آن لحظه بود كه صداى تو در شهر طنين انداخت: "بابا! يا رسول الله! ببين با دخترت چه مى كنند!".[56]

    * * *


    مگر گناه تو چه بود؟
    تو با همه وجود از على (عليه السلام) دفاع كردى، سپر بلاى او در برابر آن حكومت ستمگر شدى، براى همين بود كه تو را آن گونه به خاك و خون كشيدند.
    تو به ميدان آمدى تا از امامت دفاع كنى، ميان در و ديوار قرار گرفتى تا دژ محكم امامت فرو نريزد.
    تو در جوانى از دنيا رفتى تا غم و اندوه خود و عهدشكنى مردم را با پدر بگويى!
    بانوى بى حَرم! گر چه قبر تو از ديده هاى ما پنهان است، ولى عشق به تو بر دل هاى ما حك شده است، ما ياد تو را زنده نگاه مى داريم، از تو پيروى مى كنيم كه تو اسوه صبر و بردبارى هستى.
    كسى كه تو را دوست دارد ظلم ستيز است و دشمن بيدادگرى! كسى كه فاطمى است آزادگى را پيشه مى سازد و از حريم امامت تا پاى جان دفاع مى كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۴: از كتاب نور مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن