کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هجده

      فصل هجده


    آفتاب مى تابد، هوا خيلى گرم است، شهر مدينه در گرماى تابستان مى سوزد، على (عليه السلام) به سوى خانه مى رود. او لحظاتى پيش نزد پيامبر بوده است، او به ديدار همسرش فاطمه (عليها السلام) مى رود.
    على (عليه السلام) وارد خانه مى شود، فاطمه (عليها السلام) با لبخند مهربانى به استقبال او مى آيد، او ظرف آب گوارايى براى شوهرش مى آورد، على (عليه السلام) گلويى تازه مى كند، از فاطمه (عليها السلام) تشكّر مى كند.
    لحظاتى مى گذرد، فاطمه به خوبى مى داند كه على (عليه السلام) از مقام نورانى او آگاهى دارد، او در اين شكى ندارد، با اين همه فاطمه (عليها السلام) مى خواهد با على (عليه السلام) سخن بگويد. هدف او اين است كه اين سخنان در تاريخ بماند و به گوش محبّان او برسد.
    فاطمه (عليها السلام) رو به على (عليه السلام) مى كند و مى گويد:
    على جان! خدا نور مرا آفريد، نور من مدت ها خدا را ستايش مى كرد، سپس خدا نور مرا در درختى از بهشت به امانت گذاشت، آن درخت بهشتى، غرق نور شد.
    على جان! سال هاى سال از اين ماجرا گذشت. شبى از شب ها، پدرم به سفر معراج رفت و وارد بهشت شد. آن شب بود كه خدا دستور داد تا پدرم ميوه آن درخت را تناول كند. پدرم اطاعت كرد، پس نور من به او منتقل شد، پدرم از معراج بازگشت... مادرم مرا حامله گشت و بعدا از نه ماه، من به دنيا آمدم.
    على جان! من از آن نور خلق شده ام، خدا به من دانشى ارزانى داشته است، من به اذن خدا، از حوادث گذشته و آينده باخبرم![35]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۸: از كتاب نور مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن