کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل ده

      فصل ده


    بانوى من! اى دختر پيامبر! تو از نورِ خدا خلق شده اى، فرشتگان، همه خادم تو هستند، خدا تو و دوستانت را از آتش، رهايى بخشيده است. اين سخن پيامبر درباره توست: " فاطمه از من است و من از فاطمه ام...فاطمه پاره تن من است".[17]
    پيامبر در مقابل تو، با احترامِ تمام، مى ايستاد، دست تو را مى بوسيد. او به تو چنين مى گفت: "پدر به فداى تو باد!".[18]
    شنيده ام كه هرگاه او دلش براى بهشت تنگ مى شد، تو را مى بوسيد. به راستى چه رازى در ميان نهفته بود؟
    جواب اين سؤال را از شب معراج مى توان يافت! شبى كه پدر تو، مهمان خدا بود...

    * * *


    آن شب پدر تو از آسمان ها عبور كرد و به بهشت رسيد، او در فردوس، مهمان لطف خدا بود. ناگهان بوى خوشى به مشامش رسيد، بويى كه تمام بهشت را فرا گرفته بود.
    او رو به جبرئيل كرد و گفت: "اين عطر خوش چيست؟"
    جبرئيل گفت: "اين بوى سيب است، 300 هزار سال پيش، خداى متعال، سيبى آفريد. اى محمّد! سيصد هزار سال است كه اين سؤال ما بى جواب مانده است، ما دوست داريم بدانيم خدا اين سيب را براى چه آفريده است؟".
    سخن جبرئيل به پايان رسيد، دسته اى از فرشتگان نزد پيامبر آمدند، آنان همراه خود همان سيب را آورده بودند.
    صدايى به گوش رسيد: "اى محمّد! خدا به تو سلام مى رساند و اين سيب را براى تو فرستاده است".[19]
    آرى! خدا سيصد هزار سال قبل، هديه اى آماده كرده بود تا در آن شب، آن را به پيامبر عطا كند.
    به راستى هدف خدا از آفرينش آن سيبِ خوشبو چه بود؟

    * * *


    مدّتى گذشت، پيامبر در جمع ياران خود بود، جبرئيل نازل شد و چنين گفت: "اى محمّد! خدا به تو سلام مى رساند و دستور مى دهد كه چهل روز از خديجه فاصله بگيرى!".
    پيامبر با اين كه خيلى به همسرش علاقه داشت، اين دستور را اطاعت كرد، كسى نمى دانست راز اين دستور خدا چيست.
    مردم خيال هاى باطل مى كردند، هر كسى چيزى مى گفت: چرا محمّد (صلى الله عليه وآله)از همسرش جدا شده است؟ آيا از خديجه خطايى سر زده است؟ پيامبر مى خواست جواب اين سخنان را بدهد، پس عمّار را به حضور طلبيد. عمّار يكى از ياران پيامبر بود. پيامبر از او خواست تا نزد خديجه برود و اين پيام را به او برساند: "اى خديجه! مبادا خيال كنى كه من تو را رها كرده ام، بدان كه خدا به من چنين فرمان داده است كه مدّتى از تو دور باشم، اى خديجه! خدا هر روز، نزد فرشتگان به تو افتخار مى كند".
    آرى، شب ها پيامبر به نماز مى ايستاد، روزها هم روزه مى گرفت، غروب روز چهلم فرا رسيد، جبرئيل از آسمان نازل شد و براى پيامبر، غذايى بهشتى آورد. پيامبر با آن غذا افطار كرد. بعد از آن جبرئيل از پيامبر خواست تا به خانه خود بازگردد.
    پيامبر از جاى برخاست و به سوى خانه حركت كرد، وقتى به خانه رسيد، خديجه را صدا زد، خديجه با شادمانى در خانه را باز كرد...

    * * *


    بانوى من! پيامبر در شب معراج آن سيب را خورد، سپس چهل روز از همسرش جدا بود، همه اين ها مقدمه اى بود براى اين كه نور تو به اين جهان خاكى منتقل گردد.
    مدّتى گذشت خدا تو را به پيامبر عنايت كرد، آرى، خلقت تو از آن سيب و غذاى بهشتى بود! براى همين است كه پيامبر اين قدر دوست داشت به سيب قرمز نگاه كند، هر شيعه خالص هم وقتى به كربلا مى رود از ضريح امام حسين (عليه السلام) بوى سيب حس مى كند...
    اكنون اين سؤال را مى پرسم: چگونه مى توان باور كرد كه تو هم سطح زنان عادى باشى؟
    خلقت جسم تو در اين دنيا از آن سيب بهشتى بود، پيامبر از تو بوى بهشت را حس مى نمود، اين عايشه (همسر پيامبر) بود كه تو را هم پايه زنان ديگر مى دانست و به پيامبر اعتراض مى كرد.
    وقت آن است كه ماجراى اعتراض عايشه را بنويسم: او بارها ديد كه پدر، تو را مى بوسد، او زبان اعتراض گشود و گفت:
    ــ اى پيامبر! فاطمه ديگر بزرگ شده است، چرا او را اين قدر مى بوسى؟
    ــ فاطمه از آن ميوه بهشتى خلق شده است، من هرگاه دلم براى بهشت تنگ مى شود فاطمه ام را مى بويم و مى بوسم.[20]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۰: از كتاب نور مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن