کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۲۴

      ۲۴


    اين سخن امام صادق(عليه السلام) است: "ما ريشه همه خوبى ها هستيم"، شايد سؤال كنى منظور از "خوبى ها" چيست؟ امام در ادامه سخن خود اين ها را از خوبى ها مى شمارد: "توحيد و يكتاپرستى، نماز، روزه".
    آرى، اهل بيت(عليهم السلام) ساخته عنايت و لطف خدا هستند، براى همين آنها ريشه همه خوبى ها مى باشند، حتى يكتاپرستى كه اصل دين است از راه ولايت اهل بيت(عليهم السلام) به دست مى آيد. درست است كه عقل انسان، اصل وجود خدا را درك مى كند و از راه عقل و فطرت خود به خداپرستى مى رسد، ولى نكته مهم اين است كه در مسير خداپرستى، شيطان كمين كرده است و هر لحظه مى خواهد ما را گمراه كند، چه بسا با ذرّه اى غفلت، انسان به خطا بيفتد، وسوسه هاى شيطان و افكار ناقص بشرى نمى گذارد كه انسان اين اعتقاد به خدا را حفظ كند و چه بسا او را از حركت در مسير صحيح باز مى دارد.
    كسانى كه با اهل بيت(عليهم السلام) و سخن آنان انس نداشته اند، هر چند به حكم فطرت و عقل خود به خدا ايمان آورده اند ولى باورهاى غلط آنان را فريب داده است و كار به آنجا مى رسد كه يك مسلمان كه خود را پيرو خدا مى داند اعتقاد به خرافاتى پيدا مى كند كه قبلاً به آن اشاره كردم: (خدا هر شب جمعه به شكل جوانى زيبا سوار الاغش مى شود و به اين دنيا مى آيد، موىِ سر خدا، فرفرى است و كفشى از جنس طلا بر پا دارد، وقتى خدا جهان را آفريد به پشت خوابيد و يك پايش را روى پاى ديگرش انداخت).
    آرى، هر كس به اهل بيت(عليهم السلام) كه همان دوازده امام هستند، پناه نبرد، نتيجه كارش به اينجا مى رسد كه در دام اين خرافات گرفتار مى شود. ما براى يكتاپرستى هم نياز به راهنما و معلّم داريم، خدا اهل بيت(عليهم السلام) را براى راهنمايى ما قرار داد تا خود را به آنان بسپاريم و از سخنان آنان كه به ما رسيده است پيروى كنيم و با برنامه تربيتى آنان رشد كنيم و از انحراف ها در امان بمانيم.
    به راستى كه آنان اصل و فرع همه خوبى ها هستند، آنان ابتدا و انتهاى زيبايى ها مى باشند، خوبى و زيبايى چيزى است كه آنان مى گويند و انجام مى دهند، هر چيزى كه آنان تأييد نكنند باطل است و حتماً باعث گمراهى ما مى شود، ما بايد قدرى فكر كنيم، چه معلم و راهنمايى بهتر از آنان مى توان يافت؟
    خدا به آنان مقام عصمت داده است و آنان هرگز خطا نمى كنند، دروغ نمى گويند، آنان به دست لطف خدا تربيت شده اند و آمده اند تا ما را به كمال برسانند، خدا سرپرستى مردم را به آنان سپرده است و آنان در كمال محبّت و آقايى و بزرگوارى به هدايت مردم مى پردازند و با دلسوزى تمام در حقّ مردم، پدرى مى كنند.

    * * *


    اين سخن امام رضا(عليه السلام) است: "امام همچون آبى زلال براى تشنگان است، او مردم را به سوى رستگارى هدايت مى كند و از گمراهى نجات مى دهد، امام همانند پدر و برادر مهربان است...". اگر پدر دلسوز ببيند فرزندش به راه خطا مى رود، با مهربانى او را از خطايش باز مى دارد و به هر قيمتى شده است او را از سقوط در انحراف ها نجات مى دهد، برادر در سختى ها و گرفتارى ها، برادر خود را تنها نمى گذارد، كسى كه برادر مهربان دارد هيچگاه خود را تنها احساس نمى كند.
    وقتى من ولايت امام زمان(عليه السلام) را مى پذيرم، خود را در سايه حمايت و مهربانى او قرار مى دهم، ديگر نگرانى براى من معنايى ندارد، به راستى كدام پدر از امام مهربان تر، آگاه تر، با قدرت تر و دلسوزتر است؟ امام به اذن خدا، همه كاره اين جهان هستى است، همه هستى به فرمان اوست،كارهايى را كه امام مى تواند براى نجات من انجام بدهد هيچ پدرى نمى تواند در حقّ فرزندش انجام بدهد. امام شيعه خود را به حال خود رها نمى كند و در لحظه هاى خطر، دست او را مى گيرد.
    فرض كن يك كودك در تاريكى شب مى خواهد به راهى كه تا به حال نرفته است قدم بگذارد، او دست خود را در دستِ پدر مى گذارد، درست است كه در تاريكى، هيچ چيز را نمى بيند، امّا او دلش آرام است و مطمئن است كه همراه با پدرش به مقصد مى رسد. ما به اين دنيا آمده ايم تا زاد و توشه اى برگيريم و به سوى آخرت برويم، بايد دست در دست راهنمايى كه خدا برايمان قرار داده است بنهيم و مسير بندگى خدا را طى كنيم، اگر دست در دست امام مهربان خويش بگذاريم از وسوسه هاى شيطان و خطرات نجات پيدا مى كنيم.
    كسى كه ولايت امام را نپذيرفته است، همچون كودك بى پدرى است كه در تاريكى گرفتار شده است، راه را نمى بيند، افتان و خيزان مسيرى را طى مى كند كه بزرگان در آن مسير به زمين خورده اند، او هيچ پناهى ندارد و چه بسا به كسانى پناه ببرد كه خودشان هم راه را بلد نيستند و در حيرتند.

    * * *


    يادم نمى رود چند سال پيش براى ديدن دوستم به شهرى سفر كردم، براى اوّلين بار بود كه به آنجا مى رفتم، در ورودى شهر، آدرس منزل دوستم را از يك نفر پرسيدم، او آمد سوار ماشين من شد و همراه من تا درِ خانه دوستم آمد. او مى توانست مسير را به من بگويد، ولى اين كار را نكرد، زيرا مى دانست آدرس، پيچ و خم دارد و من آن را پيدا نمى كنم. اكنون كه اين خاطره را گفتم متوجّه شدى كه هدايت دو نوع است:
    نوع اول: نشان دادن راه.
    در اين نوع هدايت، راهنما فقط راه را به ما نشان مى دهد و ما خودمان بايد راه را برويم.
    نوع دوم: رساندن به مقصد.
    در اين نوع هدايت، در اينجا راهنما همراه ما تا رسيدن به مقصد مى آيد.
    هدايت امام از نوع دوم است، او در طول مسير همراه ما هست، هر لحظه ما را كمك مى كند و ما با همراهى او به مقصد مى رسيم، اگر واقعاًخودمان را به امام بسپاريم حتماً اين گونه هدايت مى شويم.

    * * *


    شنيده ام يكى از علماى شيعه، سال هاى سال در آرزوى ديدار امام زمان بود، او براى رسيدن به آرزويش خيلى تلاش كرد، به هر راهى متوسّل شد، در همه حال براى حاجت خود، دعا مى كرد، نزديك به سى سال گذشت، او هنوز دلش براى ديدار امام مى تپيد. يك سال كه آن عالِم به مدينه سفر كرده بود، تصميم گرفت با پاى پياده از شهر مدينه به سوى قبرستان اُحُد برود و قبر حضرت حمزه(عليه السلام)(عموى پيامبر) را زيارت كند. حضرت فاطمه(عليها السلام) مدّت ها با پاى پياده اين مسير را مى رفتند و عمويشان حضرت حمزه(عليه السلام) زيارت مى كردند، آن عالِم تصميم گرفته بود تا در اين "مسير فاطمى" گام بردارد شايد خدا او را به آرزويش برساند.
    همين طور كه در كنار جاده خلوت با پاى پياده راه مى رفت، توفيق نصيبش شد و به ديدار امام زمان رسيد، به زمين افتاد، پاى امام را بوسيد و گريه كرد و چنين گفت: "آقاى من! شما در اين سى سال كجا بوديد؟ چرا زودتر در حقّ من مهربانى نكرديد؟ شما مى دانستيد كه من چقدر در اشتياق شما مى سوزم".
    اينجا بود كه امام شروع به سخن كرد و چنين گفت: "يادت هست در جوانى با فلان شخص رفيق شدى و خيلى با او صميمى شدى، ولى بعد از او جدا شدى؟ من بودم كه تو را از او جدا كردم، اگر رفاقت را با او ادامه مى دادى دين خود را از دست مى دادى. يادت هست مى خواستى با خانمى ازدواج كنى، به خواستگارى هم رفتى ولى ازدواج با او به هم خورد، آن ازدواج به صلاح تو نبود، من مانع شدم، اين همسرى كه الان دارى چقدر تو را در دين و دنيايت كمك كرده است، من اسباب آن را فراهم كردم، دوستانى كه الان دارى چقدر براى تو مناسب هستند، من آنها را براى تو فراهم كردم، يادت هست آن خطر تصادف از تو رفع شد، من آن را برطرف كردم، آن سال كه به سختى بيمار شدى و همه از تو نااميد شدند، من دعا كردم و تو شفا گرفتى...".
    امام آن قدر از جلوه هاى مهربانى خود گفت كه آن شخص، سرش را از خجالت پايين انداخت، او خيال مى كرد كه امام زمان به فكر او نبوده است، آن وقت فهميد كه در هر لحظه زندگى اش، امام او را يارى كرده است.
    آرى، اگر با دقّت به زندگى خود نگاه كنيم، صدها مورد از جلوه هاى مهربانى امام زمان را مى بينيم، به راستى كه امام همچون پدرى مهربان، دست شيعيان خود را مى گيرد و در مسير زندگى به سوى رستگارى مى برد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۳: از كتاب راه خدا نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن