وقتى كسى ثروت زيادى دارد و به نيازمندان كمى كمك مى كند، شاهكار نكرده است، زيرا او پول زيادى دارد و مقدارى از آن را به نيازمندان داده است، شاهكار اين است كه كسى خودش ثروتى نداشته باشد و به ديگران كمك كند، شاهكار اين است كه كسى در عزيزترين وقت زندگى خود، نيازمندان را نااميد نكند! اين بخشش، ارزش زيادى دارد و كار هر كسى نيست!
وقتى على(عليه السلام) به خواستگارى تو آمد، از مال دنيا يك شتر، يك شمشير و يك زره جنگى داشت، او زره خود را فروخت و پول آن را به عنوان مهريّه تو به پيامبر داد. پيامبر با آن پول، جهيزيّه و ديگر وسائل لازم را براى تو خريدارى كرد و نيز با آن پول، پيراهن عروسى براى تو خريدارى كردند. (قيمت آن پيراهن تقريباً نصف يك سكّه بهار آزادى بود).
در شب عروسى، تو آن پيراهن را به تن كردى و به خانه شوهر رفتى، ساعتى گذشت، كنيزى به درِ خانه آمد و از تو پيراهن كهنه اى را طلب كرد. تو به داخل خانه برگشتى، پيراهن كهنه تر خود را پوشيدى و آن پيراهن عروسى را به آن كنيز دادى.
آرى، عزيزترين چيز براى نوعروس عرب، لباس زيباى عروسى اوست كه آن را براى هميشه نگه مى دارد، ولى تو آنچه را دوست داشتى در راه خدا انفاق كردى.
فردا صبح كه شد، پيامبر به ديدن تو آمد، او ديد كه تو آن پيراهن كهنه را به تن دارى، با تعجّب پرسيد: "دخترم! چرا پيراهن عروسى ات را نپوشيدى؟". تو ماجرا را براى پدر بازگو كردى و چنين گفتى: "پدرجان! من از قرآن و از شما آموخته ام كه بايد چيزى را كه دوست دارم در راه خدا انفاق كنم...".
[34]