کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دوازده

      فصل دوازده


    يادم مى آيد كه روز بزرگداشت مقام زن بود، يك خانم سخنرانى مى كرد، او چنين مى گفت: "زنان امروز جامعه ما در حال گذر از كُلفتِ خانه به سوىِ زنان فرهيخته هستند". منظور او اين بود كه وقتى خانمى در خانه كار مى كند و براى همسر و فرزندان خود زحمت مى كشد دارد كلفتى مى كند! آن روز پيش خود گفتم: "آيا با اين سخنان، مى توان نظام خانواده را حفظ كرد؟".
    بانوى من! خودت مى دانى چقدر من آن روز غصّه خوردم، در روز ولادت تو كه به عنوان "روز زن" مشخّص كرده اند، بعضى ها چنين سخنانى را بيان مى كنند، ما چقدر از دين خود دور شده ايم! مگر اين سخن پيامبر نيست: "وقتى زنى براى مرتب كردن خانه شوهرش، چيزى را از جايى به جاى ديگر مى گذارد، خدا به او نظرِ رحمت مى كند".[22]
    اين سخن پيامبر است: "زن تا هنگامى كه حقّ شوهرش را ادا نكرده باشد، حقّ خدا را ادا نكرده است". "وقتى يك زن به شوهر خود، آب گوارا مى دهد و او را سيراب مى سازد، بداند كه اين كار او از يك سال عبادت برتر است".[23]
    كاش مى دانستيم كه راه را گم كرده ايم! كاش مثل تو به سخن پيامبر باور داشتيم و خدمت زن در خانه را كلفتى نمى دانستيم، آن وقت، ديگر آمار طلاق در جامعه ما اين قدر زياد نمى شد!
    بانوى من! تو بيمار بودى، با زحمت فراوان از بستر برخاستى و لباس ها را شستى، به بچه هايت رسيدگى كردى، اين كار تو چه پيامى براى امروز ما دارد؟ در حالى كه پهلوى تو شكسته بود، از جا برخاستى و در خانه شوهرت، لباس ها را شستى، تو مى خواستى به همه تاريخ پيام بدهى كه خدمت يك زن مسلمان در خانه، ارزش است، اين بهترين راهى است كه يك زن مى تواند رحمت خدا را براى خود، جذب كند و پلّه هاى كمال را طى كند.

    * * *


    كار با آسيابِ دستى سخت بود، هر روز مقدارى گندم و جو را آسياب مى كردى و با آن نان مى پختى، دست هاى تو ديگر تاول زده بود، با آن دست تاول زده، باز هم كار مى كردى.[24]
    يك روز يكى از زنان مدينه به خانه تو آمد، او ديد كه تو در كنار آسياب دستى خوابت برده است، ولى آسياب خودش مى چرخد، او خيلى تعجّب كرد، نگاهى به گهواره انداخت، ديد كه حسين(عليه السلام) در گهواره است ولى اين گهواره خودش تكان مى خورد، او ديد تسبيحى در دست توست، گويا يك نفر آن را مى چرخاند!
    او مى دانست كه تو از خستگى خوابت برده است، دلش نيامد تو را از خواب بيدار كند، با خودش گفت: "خوب است نزد پيامبر بروم و ماجرا را به او بگويم".
    او به خانه پيامبر رفت، سلام كرد و گفت:
    ــ امروز در خانه فاطمه(عليها السلام) چيز عجيبى ديدم.
    ــ مگر در آنجا چه ديدى؟
    ــ ديدم كه فاطمه(عليها السلام) خواب است و آسياب خودش مى چرخد، گهواره حسين(عليه السلام)خود به خود تكان مى خورد و تسبيح فاطمه(عليها السلام)خود به خود مى چرخد.
    ــ فاطمه(عليها السلام) روزه است، از خستگى و تشنگى به خواب رفته است، خدا سه فرشته را به خانه او فرستاد، يكى آسياب را مى چرخاند، ديگرى گهواره حسين(عليه السلام)را تكان مى دهد، سومى با تسبيح فاطمه(عليها السلام) ذكر مى گويد.[25]
    آرى، اين سبك زندگى تو بود، در حالى كه روزه دار بودى در خانه اين گونه خدمت مى كردى همواره تلاش مى كردى تا محيط خانه عطرآگين و آراسته باشد، حتّى در روزهاى آخر زندگى ات كه در بستر بيمارى بودى به يكى از دوستان خود چنين گفتى: "عطر مرا كه هميشه خود را با آن عطرآگين مى نمودم برايم بياور!".[26]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۲: از كتاب راه مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن