تو به خانه پيامبر رفته بودى تا او را ببينى، نزد پدر نشسته بودى و با او سخن مى گفتى. لحظاتى گذشت، مردى نابينا مى خواست نزد پيامبر بيايد، او در زد و اجازه خواست. اينجا بود كه تو برخاستى و از اتاق بيرون رفتى. آن مرد نزد پيامبر آمد، سلام كرد و سؤال خود را پرسيد.
وقتى او آنجا را ترك كرد، تو نزد پيامبر بازگشتى، پيامبر رو به تو كرد و گفت: "دخترم! چرا از اين مرد نابينا دور شدى در حالى كه او تو را نمى ديد".
تو چنين پاسخ دادى: "درست است كه او مرا نمى ديد ولى من كه او را مى ديدم، از طرف ديگر، اگر من اينجا مى ماندم او بوى مرا استشمام مى كرد". اينجا بود كه پيامبر رو به تو كرد و گفت: "به راستى كه تو پاره تن من هستى".
[32] ما بر اين باوريم كه تو "معصوم" هستى و از هر خطايى به دور مى باشى، تو با اين كار خود مى خواستى پيامى به همه زنان مسلمان بدهى، آنان بايد در برابر نامحرم از خودنمايى پرهيز كنند و به نامحرم گرايش پيدا نكند و با اين كار خود، گامى مهم براى پاكى جامعه بردارند.
آرى، حجاب فقط پوشاندن جسم نيست، يك زن مؤمن نبايد خود را به شكلى عرضه كند كه مردان را تحت تأثير ويژگى هاى خاص زنانه قرار بدهد. چه بسا زنى حجابِ كامل داشته باشد ولى با رفتار خود نامحرمان را به سوى خود جذب كند، چنين زنى از روح اصلى حجاب فاصله گرفته است.