کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست ويك

      فصل بيست ويك


    همه يارانت شهيد شده اند، تو تنها در ميدان ايستاده اى، آن طرف، خيمه ها، اشك ها، سوزها، زنان بى پناه، تشنگى! اين طرف باران سنگ و تير و نيزه! جانم به فدايت آقاى من! اى حسين غريب!
    تيرها بر بدنت فرو مى ريزد... خداى من! چه مى بينم! سنگى به پيشانى ات اصابت مى كند و خون از پيشانى ات جارى مى شود.[25]
    لحظه اى صبر مى كنى، امّا دشمن امان نمى دهد و اين بار تيرى زهر آلود به قلبت مى نشيند.[26]
    دشمن بار ديگر حمله مى كند... تو از اسب با صورت به زير مى آيى، بدن تو از زخم شمشير و تير، چاك چاك شده است. سرت شكسته و سينه ات شكافته است و زبانت از خشكى به كام چسبيده و جگرت از تشنگى مى سوزد. قلبت نيز، داغ دار عزيزان است...
    شمر به سوى تو مى آيد... آسمان تيره و تار مى شود. طوفان سرخى همه جا را فرا مى گيرد و خورشيد، يكباره خاموش مى شود، منادى در آسمان ندا مى دهد: "واى حسين كشته شد".[27]
    زن ها و بچّه ها مى فهمند كه امام شهيد شده است. صداى شيون، همه جا را فرا مى گيرد، دشمنان به سمت خيمه ها مى آيند و آن ها را آتش مى زنند، سكينه همراه با ديگران به سوى قتلگاه پدر مى دود، او نزديك پيكر پدر مى شود... او بر روى زمين مى افتد و از هوش مى رود، او در آن حالت كه هست صدايى را مى شنود، آن صدا، صداى پدر است: "شيعيان من! هر وقت آب گوارا نوشيديد، مرا ياد كنيد".
    لَيْتَكُم فى يَوْمِ عاشورا جَميعاً تَنْظُرونى/كَيْفَ اَسْتَسْقى لِطِفْلى فَاَبوا اَن يَرْحَمُونى
    "اى كاش شما در روز عاشورا بوديد و مى ديديد چگونه براى على اصغرم آب طلب كردم، امّا آنان به من رحم نكردند".[28]

    * * *


    تو شهيد شده اى ولى پيام خود را به دخترت سكينه مى رسانى، تو از شيعيانت مى خواهى تا به ياد تشنگى تو باشند و مصيبت على اصغر(عليه السلام) را از ياد نبرند.
    چه رمز و رازى در اين ميان است؟ چرا در اينجا، از ميان همه شهيدان كربلا فقط از على اصغر(عليه السلام) ياد مى كنى؟
    على اصغر(عليه السلام) سند حقانيّت تشيّع است، تا زمانى كه پرچم عزاى او بلند است، شيعه جاودانه است.
    خون على اصغر(عليه السلام)، اين مكتب را جاويدان ساخت.
    اى حسين!
    ما نداى تو را شنيده ايم و با همه وجود، ياد شيرخواره تو را زنده نگاه مى داريم!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۱: از كتاب چهارسوق عشق نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن