کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سيزده

      فصل سيزده


    اگر نگاهى به اطراف خود بنمايى چه مى بينى و از آنها چه پيامى را دريافت مى كنى و چه پندى مى گيرى؟
    من مى خواهم براى شما اين بحث را مطرح كنم كه هر آنچه در اطراف ما وجود دارد به نوعى با ما سخن مى گويد و با زبان بى زبانى پيامى را به ما مى گويد.
    همان طور كه حضرت على(عليه السلام) مى فرمايند: "هر كس كه اهل فكر باشد در هر چيزى براى او عبرت و پيامى وجود دارد".[67]
    حال من به ذكر مواردى مى پردازم كه مى توان از آنها پيام هاى جالبى گرفت:
    1 . پيام گل: اگر روزى به پارك رفته باشى تا روح افسرده خود را در آغوش طبيعت آرام كنى حتماً نگاهت به گل هاى زيبا افتاده است امّا آيا فكر كرده اى كه اين گل چه پيامى براى شما دارد؟
    حتماً فكر كرده اى اين گل چقدر زيبا است امّا وقتى نگاه مى كنى مى بينى كه اين گل زيبا، هر چه دارد از خاك و كودى دارد كه ريشه هايش در آن جاى گرفته است.
    آرى، اين گل توانسته است از خاك و كود اين چنين زيبايى را به تصوير بكشد.
    من و شما هم اگر در محيطى ناسالم باشيم بايد از همان محيط، همچون گل، فقط زيبايى را به تصوير بكشيم.
    حتماً مى دانى كه هر چه باغبان كود بيشترى به گل بدهد، عطر آن گل بيشتر مى شود!
    2 . پيام غنچه: حتماً مى دانى كه غنچه گل ها معمولا در نيمه شب باز مى شوند و آن همه زيبايى كه در اين غنچه زندانى بوده است در نيمه شب، آزاد شده و مجال خودنمايى پيدا مى كند و به كمال خود كه همان بروز و ظهور جمال خود است، مى رسد.
    آرى، اگر من و شما هم خواهان جمال معنوى هستيم بايد از فرصت نيمه شب استفاده كنيم و به نماز و دعا برخيزيم و بدانيم چون لبان خود را به ذكر محبوب واقعى باز كنيم دل خونين ما هم باز شده و مجالى پيدا مى كند تا بتواند جمال خود را در ساحت قدس الهى نشان دهد.
    بى جهت نيست كه در احاديث آمده است كه چون بنده مؤمن نيمه شب از خواب بر مى خيزد و از شيرينى خواب ناز، مى گذرد و وضو ساخته و نماز شب مى خواند، خداوند متعال به اين بنده در حضور فرشتگان افتخار مى كند و مى فرمايد: "اى فرشتگان! بنده مرا ببينيد كه چگونه از لذّت خواب مى گذرد تا نماز بخواند، آن هم نمازى كه من بر او واجب نكرده ام".[68]
    3 . پيام درخت: باغبان ها مى گويند كه هر چقدر، ميزان محصول درخت، كمتر باشد ميوه آن درخت نيكوتر است براى مثال اگر يك درخت انگور بيست كيلو انگور بدهد، انگور اين درخت شيرين تر از درخت انگورى است كه پنجاه كيلو انگور مى دهد.
    حال پيامى كه ما مى توانيم از اين درخت انگور كم بار بگيريم اين است كه ما انسان ها هم، هر چه گفتارمان كمتر باشد سخنان ما، مفيدتر خواهد بود.
    4 . پيام داربست: حتماً درخت انگور را ديده اى كه باغبان براى آن، داربست درست مى كند و شاخه هاى درخت انگور را روى آن قرار مى دهد.
    پيام داربست اين است: "همان طور كه من از افتاده اى چون درخت انگور دست گيرى كردم، تو هم بازوى افتاده اى را بگير!".
    5 . پيام رودخانه: آيا هنوز به جادّه هراز در شمال كشور رفته اى؟
    جادّه اى كه در ميان كوه هاى سر به فلك كشيده به راه خود ادامه مى دهد و آيا موقعى كه رودخانه هراز طغيان كرده است به آبى كه به صورت سيل جارى شده است نگاه كرده اى؟ اين آب گل آلود است و به رنگ خاك است امّا همين آب گل آلود وقتى به دريا مى ريزد و به مقام وصل دريا مى رسد آن چنان زيبا و زلال مى شود كه دل هر بيننده اى را مجذوب زيبايى خود مى كند.
    حال چه شد كه اين آب اين قدر زلال شد؟ به خاطر اين كه چون به دريا وصل شد آرام و قرار گرفت و به آرامشى بس عظيم دست يافت.
    دل ما انسان ها هم همين طور است، در زندگى سراسر ماشينى قرن بيستم همه ما جوش و خروش دائمى داريم و گاه خود را با ماشين مقايسه مى كنيم و مى خواهيم هر چه بيشتر بدويم.
    يكى از استادانم نقل مى كرد كه يك روز ما در تهران به مهمانى دعوت شديم و من براى اوّلين بار فرزند خردسال خود را به اين شهر مى بردم.
    اين مهمانى در شمال شهر تهران بود و به خاطر اين كه من ماشين شخصى نداشتم و ترافيك هم سنگين بود، فاصله جنوب تا شمال شهر تهران، حدود يك ساعت طول كشيد، به هر حال ما به مهمانى رسيديم و روز بعد به قم بازگشتيم.
    چند روز بعد فرزند خردسالم از من پرسيد: بابا، اسم آن شهرى كه همه مردم آن مى دويدند چه بود؟
    آرى، ما اين گونه شده ايم، همه وجودمان خروش و حركت و اضطراب شده است. همه مى دويم براى اهدافى كه داريم: خانه بهتر، ماشين بهتر، و ... امّا آيا اينها به ما آرامش مى دهند؟
    هرگز! زيرا خداوند خودش آدرس آرامش را اين گونه مى دهد: خيابان ياد من، كوچه عشق من، خانه طاعت من.
    آرى، هر موقع كه من و شما هم به ياد خدا باشيم، آرام مى شويم همچون آن سيل كه چون به دريا رسيد، آرام و زلال شد.
    بياييد به درياى عشق الهى وصل شويم تا آرامشى بس بزرگ را تجربه كنيم.
    6 . پيام ستاره: خيلى مواقع پيش آمده كه جوانى نزد من آمده و از اين نكته شكايت كرده است كه ما چه كنيم، اوضاع اجتماع خراب است و فساد بيداد مى كند. آيا در اين محيط من مى توانم پاك و سالم بمانم؟
    در اين مواقع من براى او مثالى مى زنم و مى گويم:
    عزيزم! آيا تا به حال به آسمان نگاه كرده اى و مدهوش زيبايى ستارگان شده اى؟
    آيا فكر كرده اى، چرا ستارگان زيبا هستند؟
    وقتى محيط اطراف ستارگان سياه و تاريك است اين ستارگان جلوه نمايى دارند، امّا در روز كه تمام آسمان روشن است اصلا ستارگان به چشم نمى آيند؟
    عزيزم، اكنون كه امام زمان(عليه السلام) در پس پرده غيبت است و فتنه ها به ما رو آورده اند، اگر تو پاك بمانى، زيبايى دل انگيزى دارى و دل امام زمان(عليه السلام) را بسيار شاد كرده اى؟
    امّا موقعى كه امام زمان(عليه السلام) بيايد و همه دنيا، پر از نور و صفا شود آن وقت تو هزار هم آدم خوبى باشى در ميان ميليون ها انسان خوب و ماه، جلوه اى ندارى!
    امّا در اين روزگاران، اگر پاك باشى و شيعه خوبى براى امام زمان(عليه السلام)خود باشى، هنر كرده اى!
    7 . پيام قطار: وقتى ايده اى بسيار عالى در ذهن تو جرقّه مى زند و براى همين دست به يك كار بزرگ مى زنى، با هزاران اميد فعّاليت خود را براى هدف عالى خود آغاز مى كنى امّا در اين ميان با موجى از نقدهاى بى انصافانه اطرافيان رو به رو مى شوى.
    من مى دانم كه در اين لحظه چقدر دلت مى شكند و ناراحت مى شوى چرا كه تو به يك كار خداپسندانه اقدام كرده اى و هدف تو خير بوده امّا عدّه اى با قصد و غرض مى خواهند، مانع رسيدن تو به هدف بشوند.
    اين جا شما بايد از قطار درس بگيرى!
    آرى، قطار تا در ايستگاه در كنار ديوارها و خانه ها ايستاده و به خواب خوش فرو رفته است، بچّه ها با او كار ندارند.
    امّا همين كه اين قطار بيچاره، شروع به حركت مى كند و فرياد حركت و رسيدن او به هدف به گوش بچه هاى بازيگوش مى رسد با مشتى از سنگ به طرف قطار حركت مى كنند و شروع مى كنند به سنگباران اين قطار!
    آيا قطار به خاطر اين سنگها مى ايستد، نه او به حركت خود ادامه مى دهد زيرا مى داند اوّلا هيچ آدم بزرگى به او سنگ نمى زند، اين ها يك مشت بچّه بى تربيت مى باشند، ثانياً خوب مى داند كه فقط به قطارِ ايستاده است كه سنگ نمى زنند.
    خواننده عزيز! تا زمانى كه در سكون و جمود باشى كسى با تو كارى ندارد امّا به محض اين كه حركت كنى، طبيعى است كه خواب گروهى را بر هم زده اى و آنها مى خواهند تو هم مثل آنها درجا بزنى، براى همين سنگت مى زنند.
    امّا تو اين را نشانه اين بدان كه الحمد لله چنان به سوى هدف خود حركت كرده اى كه همگان متوجّه شده اند كه بالاخره به مقصد عالى خود مى رسى لذا مى خواهند تو را متوقّف كنند.
    متأسّفانه ما تصوّر مى كنيم كه تمام مخترعين و دانشمندان هميشه مورد احترام جامعه خود بوده اند و خيال مى كنيم وقتى خبر يك اختراع آنها پخش شده است، مردم دسته دسته به سوى خانه آنها رفته اند تا به آنها تبريك بگويند.
    در حالى كه در بسيارى از موارد چنين تصوّرى باطل است و قضيه كاملا به عكس بوده است و در ابتداى امر مردم مخترعين را مسخره كرده اند.
    آرى، براى عموم مردم، ملاك كمال اين است كه هم رنگ جامعه بشويم!
    مبتكران بزرگ معمولا ساليان سال مورد خشم جامعه بوده اند و گاه به زندان رفته اند و تبعيد شده اند!
    مگر گاليله نبود كه به جرم اعلام نظريه اى كه او را به بلندترين جايگاه علمى تاريخ رساند كارش به دادگاه كشيد؟
    8 . پيام بادبادك: آيا تا به حال بچّه ها را ديده اى كه بادبادك درست كرده اند و مى خواهند آن را در آسمان به پرواز درآورند.
    فقط وقتى كه بادِ مخالف بوزرد بادبادك ها در آسمان اوج مى گيرند!
    هر گاه بادبادكى را ديدى كه در بلنداى آبى آسمان جلوه نمايى مى كند بدان كه اين را مديون وجود باد مخالف است.
    حال پيام اين بادبادك اين است كه وجود دشمن براى كمال انسان، طبيعى است و هر چقدر انسان بزرگ و بزرگتر شود، دشمنان بيشترى خواهد داشت، پس انسان نبايد در زندگى از وجود دشمن گله مند باشد، چرا كه به قول انديشمندان، وجود دشمن نشانه بزرگى انسان مى باشد.
    9 . پيام آب دريا: آب دريا بسيار شور است و انسان هر آنچه از آن بخورد تشنگى او نه تنها تمام نمى شود بلكه بر تشنگى او افزوده مى شود.
    چه بسيار افرادى بوده اند كه در گرداب طوفان گرفتار آمده و كشتى آنها به وسط اقيانوس رفته و ذخيره آب آنها تمام شده است و آنها از فرط تشنگى از آب دريا نوشيده اند امّا تشنگى آنها افزون شده و تشنگى بيشتر همان و نوشيدن آب درياى بيشتر همان تا آنجا كه جان داده اند.
    آرى دنياى فانى هم مانند آب دريا است كه هر چه انسان به سوى آن برود باز عطش او نسبت به جمع مال دنيا زيادتر مى شود.[69]
    10 . پيام رادياتور ماشين: آيا فكر كرده اى اگر رادياتور ماشين شما خراب باشد چه اتّفاقى پيش مى آيد؟
    اين رادياتور است كه به سرد كردن موتور ماشين مى پردازد و در صورت خرابى آن، خطر از بين رفتن موتور ماشين وجود دارد.
    حال اين چشم شما هم رادياتور قلب شما است بايد مواظب باشى كه اين راياتور وظيفه خود را خوب انجام دهد.
    اگر ديدى كه اشك چشم شما خشك شده است بدان كه چه بسا ممكن است قلب شما از بين برود پس بپاخيز و به چشم خود التماس كن تا قطره اشكى در آن حلقه زند.
    11 . پيام عينك: نمى دانم شما عينك به چشم داريد يا نه، ولى به هر حال آيا مى دانى از اين عينك، چه درسى را بايد ياد بگيريم؟
    آرى، موقعى كه چشم ضعيف مى شود، دكتر براى چشم عينك تجويز مى كند. حال بايد بينى بار عينك را به دوش بكشد تا همسايه او يعنى چشم در راحتى باشد.
    آرى، ما بايد درس همسايه دارى را از بينى ياد بگيريم. موقعى كه همسايه ما به ما محتاج شد و دست يارى به سوى ما دراز كرد، او را يارى كنيم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳: از كتاب چرا بايد فكر كنيم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن