کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پانزده

      فصل پانزده


    روزهاى پايانى عمر پيامبر است، ديگر همه فهميده اند كه به زودى پيامبر از ميان آنها خواهد رفت و به اوج آسمان ها پرخواهد كشيد.
    آنجا را نگاه كن! فاطمه(عليها السلام)، دختر پيامبر به سوى خانه پدر مى رود، او مى خواهد ديدارى با پدر تازه كند ، وقتى او وارد اتاق مى شود اشك در چشمانش حلقه مى زند .
    پيامبر نگاهى به دخترش مى كند و مى گويد:
    ــ دخترم ! چرا گريه مى كنى ؟
    ــ چرا گريه نكنم حال آن كه تو را در اين حالت مى بينم؟ ما بعد از تو چه خواهيم كرد ؟
    ــ دخترم ! صبر داشته باش و به خدا توكّل كن .
    غم در چهره فاطمه(عليها السلام) آشكار است ، پيامبر مى خواهد سخنى بگويد تا دل دخترش شاد شود .
    براى همين ، با دخترش چنين مى گويد : "فاطمه جانم ، آيا فراموش كرده اى كه من ، پدر تو هستم و شوهر تو ، على ، جانشين من است ، مگر على بهترين مردم نيست ؟ مگر او اوّلين كسى نيست كه به من ايمان آورده ؟ مگر او شجاع ترين مردم نيست؟" .
    نگاه كن كه چگونه لبخند شادى بر صورت حضرت فاطمه(عليها السلام) نقش مى بندد .
    پيامبر سخن خود را ادامه مى دهد :
    ــ آيا خوشحال شدى ، دخترم ؟ آيا مى خواهى باز هم برايت سخن بگويم تا بيشتر خوشحال شوى ؟
    ــ آرى!
    ــ دخترم ! بدان آن مهدى كه عيسى پشت سر او نماز مى خواند از فرزندان تو مى باشد .
    اينجاست كه حضرت فاطمه(عليها السلام) خيلى خوشحال مى شود و ديگر از آن غم و اندوه اثرى در چهره او باقى نمى ماند .[19]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵: از كتاب گمگشته دل نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن