کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پنج

      فصل پنج


    نام من "ابوبَصير" است، من هيچ گاه دنيا را نديدم، چون من كورِمادرزاد به دنيا آمدم. اهل كوفه هستم و از شاگردان امام صادق(عليه السلام) مى باشم. امروز مى خواهم براى شما خاطره اى را نقل كنم.
    يك روز كه نزد امام صادق(عليه السلام) رفته بودم از آن حضرت سؤال كردم:
    ــ آقاى من! آيا عمر من آن قدر خواهد بود كه روزگار ظهور را درك كنم؟ آيا من روزگار حكومت شما را خواهم ديد؟
    ــ اى ابوبصير! آيا تو امام خود را مى شناسى؟ آيا به امام خويش معرفت دارى؟
    ــ بله! من بر اين باور هستم كه تو امام من هستى و فقط اطاعت تو بر من واجب است.
    ــ اى ابوبصير! اگر تو امام خود را بشناسى ديگر براى تو فرقى نمى كند كه روزگار ظهور را درك كنى يا نه. تو مانند كسى هستى كه در خيمه قائم(عليه السلام) است و آماده است تا آن حضرت را يارى كند.
    ــ فدايت بشوم. به من بگو كه ظهور كى فرا خواهد رسيد؟
    ــ اى ابوبصير! آيا تو هم از آن كسانى هستى كه مى خواهند به دنيا برسند؟ آيا تو هم از كسانى هستى كه مى خواهند تا ظهور فرا برسد و آنها به پول و ثروت برسند؟ اى ابوبصير! كسى كه اعتقاد و يقين به ما داشته باشد و در انتظار ظهور باشد، بايد بداند كه او به خاطر همان انتظار به كمال واقعى خود مى رسد.[6]
    آن روز بود كه فهميدم كه اگر من منتظر واقعى باشم، بايد براى من ظهور شده باشد، پس مشكل در اين است كه من هنوز منتظر واقعى نيستم، خوشا به حال كسانى كه منتظر واقعى هستند، آنان ديگر به گمشده خود رسيده اند. آنان ديگر در اضطراب نيستند، چون به آرامشى بس بزرگ دست يافته اند!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب گمگشته دل نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن