کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    دروازه معرفت

      دروازه معرفت


    مُلاّعلى! تو در كتاب خود به زيارت جامعه اشاره كرده اى، مى خواهم بدانم "زيارت جامعه" چيست؟ چه رازى در آن نهفته است؟
    موسى نَخَعى يكى از شيعيان بود كه همواره براى زيارت به حرم امامان مى رفت، او نمى دانست كه وقتى در حرمِ آن بزرگواران است، چه بخواند و چه بگويد. يك روز او به خانه امام هادى(عليه السلام)رفت و از آن حضرت خواست تا به او ياد بدهد كه در حرم امامان چگونه سخن بگويد.
    امام هادى(عليه السلام) لب به سخن گشود و "زيارت جامعه" شكل گرفت. امام به او ياد داد كه وقتى به زيارت امامان معصوم مى رود، چه بگويد. در يك سخن، "زيارت جامعه"، درس بزرگ امام شناسى است و به ما كمك مى كند تا امامان خود را بهتر بشناسيم.

    * * *


    مُلاّعلى! تو در كتاب خود از مقام نورانيّت اهل بيت(عليهم السلام) سخن گفته اى و به "زيارت جامعه" اشاره مى كنى، برايم مى گويى كه حقيقت چهارده معصوم(عليهم السلام)، يكى است، آنها نور يكسانى هستند، خدا همه زيبايى ها و خوبى ها را به آنان داده است، اوّلين نفر آنها با آخرين نفر آنها (كه حضرت مهدى(عليه السلام)مى باشد)، با هم فرقى ندارند.
    وقتى نور خورشيد را از شيشه هاى رنگى عبور مى كند، ديده ام، اگر رنگ شيشه، سبز باشد، نور خوشيد هم سبز مى شود، اگر رنگ شيشه آبى باشد، نور خورشيد هم آبى به نظر مى آيد، اگر شيشه قرمز باشد، نور خورشيد هم قرمز مى شود، ولى همه اين نورهاى سبز و آبى و قرمز، يك نور بيشتر نيست، نور خورشيد، يكى است، من آن نور را (وقتى از شيشه هاى رنگى عبور مى كند) به رنگ هاى مختلف مى بينم. همين طور، حقيقت چهارده معصوم هم يكى است، نور آنها يكسان است.
    وقتى خدا اراده كرد كه جهان هستى را بيافريند، ابتدا نورِ چهارده معصوم را آفريد، نورِ آنها، اوّلين آفريده خدا مى باشد، آن روزى كه خدا نورِ آنها را آفريد، هنوز زمين و آسمان ها آفريده نشده بودند، آن روز، نور آنها، حمد و ستايش خدا را مى گفتند، چهارده هزار سال بعد از آن، خداوند عرش را آفريد، آن وقت نور آنها را در عرش قرار داد.
    اين سخنان درباره خلقت نورِ آنها مى باشد، سخن درباره خلقت جسم آنها نيست، جسم آنها كه در اين دنياىِ خاكى آفريده شد، هزاران سال بعد، زمين آفريده شد، و بعد از سال هاى سال، خدا جسم آنها را آفريد. مقام نورانيّت، مقام آفرينش نور آنهاست.
    آرى، خدا بود و هيچ آفريده اى نبود، بعد خدا اراده كرد تا جهان هستى را بيافريند، اوّلين آفريده خدا اهل بيت(عليهم السلام) بودند. خدا آفرينش را با آنان آغاز نمود، خدا همه خوبى ها، همه زيبايى ها، همه كمالات را با آنان آغاز نمود. آنان سبب خلقت اين جهان هستى هستند، اگر آنها نبودند، خدا زمين و آسمان ها و فرشتگان و جهان هستى را خلق نمى كرد.

    * * *


    مُلاّعلى! ممنون تو هستم كه مرا با زيارت جامعه، آشناتر كردى، من اين زيارت را با دقّت مى خوانم و به آن فكر مى كنم، آن وقت است كه مى فهمم مقام اهل بيت(عليهم السلام) چقدر والا و بالاست، آرى، آنان واسطه فيض خدا هستند، وقتى خدا مى خواهد به بندگان خود خير و رحمتى بدهد، ابتدا آن را به وجود آنان نازل مى كند و بعد به واسطه آنان، آن خير به ديگران مى رسد.
    آنان به اذن خدا، همه كاره اين جهان هستند، در همه زمان ها و مكان ها، از عرش گرفته تا اين دنياى خاكى، همه كارها به آنها برمى گردد، خدا آنان را محور جهان هستى قرار داده است، حرف اوّل و حرف آخر را آنان مى زنند، از اوّل هستى آنها بوده اند و تا آخر هم خواهند بود. هر كس كه با خدا كار دارد بايد به درِ خانه آنها بيايد
    به واسطه آنها، خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل مى كند و بلاها را از آنان دور مى كند، آنها ستون جهان هستى هستند و اگر آنها نباشند، زمين و زمان در هم مى پيچد. آرى! اگر براى يك لحظه، "حجّت خدا" نباشد، جهان نابود خواهد شد، وقتى كه خدا بخواهد روز قيامت را برپا كند، كافى است كه حجّت خود را از ميان بردارد، آن وقت همه هستى در هم پيچيده خواهد شد.
    غم و غصّه ها هم به واسطه آنها برطرف مى شود، آنها به اذن خدا از بندگان خدا دستگيرى مى كنند و حاجت آنها را به اذن خدا روا مى كنند و دل هاى آنها را شاد مى نمايند.
    خدا به آنان مقامى داده است كه به هيچ كس ديگر نداده است، فضائل آنان، شمردنى نيست، ديدنى نيست، شنيدنى نيست، همه بزرگان جهان در مقابل آنان، كوچك هستند و تواضع و فروتنى دارند، آرى! هر بزرگى را كه مى بينم، وقتى او را با آنان مقايسه مى كنم، او را كوچك مى يابم.
    قلب هاى بندگان خدا به نور آنها روشن مى شود، آنها روشنى دل هاى همه هستند، هر كس كه سعادتمند شد، به واسطه اين بود كه ولايت آنان را قبول كرده بود و محبّت آنها را به دل داشت. محورِ سعادت و رستگارى، همان ولايت آن هاست، هر كس به بهشت وارد مى شود، به خاطر محبّت و ولايت آنهاست، رضاى آنها، رضاى خداست، اگر كسى بتواند آنها را راضى و خشنود سازد، خدا را راضى ساخته است...

    * * *


    مُلاّعلى! آنچه من از سخنان و روش زندگى تو فهميدم اين بود كه تو به سه چيز خيلى تاكيد داشتى: "نماز شب، زيارت عاشورا، زيارت جامعه". اين شيوه زندگى تو بود.
    35 سال از رحلت تو مى گذرد، ماجراى "سيّد رشتى" روى مى دهد، آن ماجرا مورد تاييد علماى شيعه است، حتّى شيخ عبّاس قمى در كتاب "مفاتيح الجنان" آن را آورده است. خلاصه آن ماجرا اين چنين است:
    در سال 1242 شمسى، سيّد رشتى تصميم مى گيرد به سفر حجّ برود، در مسير راه، در شبى تاريك كه برف فراوانى مى بارد، او از دوستان خود جدا مى افتد و راه را گم مى كند، او بسيار نگران مى شود و دست به دعا برمى دارد و گريه مى كند. ناگهان شخصى نورانى را در مقابل خود مى بيند و به او مى گويد: "زيارت جامعه بخوان تا راه را پيدا كنى"، او اين كار را مى كند.
    بعد از مدّتى آن شخص به سيّد رشتى مى گويد: "زيارت عاشورا را بخوان!... نماز شب بخوان!".
    وقتى نماز شب سيّد رشتى تمام مى شود، آن شخص به او مى گويد: "اكنون تو را به قافله مى رسانم". پس با هم حركت مى كنند، در مسير آن شخص به او مى گويد: "شما چرا نماز شب نمى خوانيد؟ چرا شما زيارت عاشورا نمى خوانيد؟ چرا شما زيارت جامعه نمى خوانيد؟"، او اين جمله ها را سه بار تكرار مى كند.
    مدّت كوتاهى مى گذرد، آنها به كاروان حج مى رسند، سيّد رشتى وقتى كاروان را مى بيند، خوشحال مى شود، لحظه اى با خود فكر مى كند كه اين شخص نورانى كه بود در آن نيمه شب و در آن كوران برف به فرياد او رسيد، او سربرمى گرداند ولى هيچ كس را نمى بيند. او يقين مى كند كه آن شخص، امام زمان(عليه السلام) بوده است. پس نزد علما مى رود و اين ماجراى را براى آنها نقل مى كند و آنان سخنش را قبول مى كنند زيرا او را به راستگويى مى شناختند.
    مُلاّعلى! راه و روش تو، چيزى بود كه امام زمان(عليه السلام) آن را تأييد كرد، تو اين راه و روش را از علماىِ قبل خود ياد گرفته بودى، علماى اصيل شيعه همواره اين چنين بوده اند، امام زمان(عليه السلام) در اين ماجراى سيّدرشتى، اين روش را تاييد كرد و از شيعيان خواست تا نمازشب، زيارت عاشورا و زيارت جامعه را از ياد نبردند، رمز بقاى تشيّع واقعى در اين سه چيز است:
    نماز شب، روح بندگى و اخلاص را به شيعه مى دهد و ايمان را بارور مى سازد;
    زيارت عاشورا، محبّت به اهل بيت را در ما تقويت مى كند و بيزارى ما با دشمنان را افزون مى كند، به ما ياد مى دهد كه حقيقت دين، چيزى جز تولّى و تبرّى نيست;
    زيارت جامعه به ما درس معرفت امام را مى دهد و به راستى چه نعمتى بالاتر از معرفت امام است؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۴: از كتاب ملا علی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن