کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    سختى روزگار

      سختى روزگار


    از پدر خود ياد مى كنى، او تو را به نزد استاد ماهرى فرستاد تا علوم دينى را فرا بگيرى، چند سال درس خواندى و با زبان عربى، آشنا شدى، اين يك قانون است: كسى كه بخواهد معارف قرآن و سخنان اهل بيت(عليهم السلام) را فرا بگيرد بايد عربى را به خوبى بياموزد.
    چندين سال گذشت، پانزده ساله شده بودى كه زلزله شد و سه هزار نفر در زير آوار كشته شدند، اين زلزله باعث شد كه اوضاع مردم به هم بريزد، در سال 1157 شمسى "كريم خان زند" كه پادشاه ايران بود از دنيا رفت و در كشور، بى نظمى حاكم شد. همه اين ها باعث شد تا پدر در سختى اقتصادى قرار گرفت، او از تو خواست تا به كسب و كار مشغول شوى، ولى تو شيفته تحصيل علم بودى، راه خود را انتخاب كرده بودى، گاهى به كمك پدر مى رفتى ولى شب ها درس مى خواندى. پدر به تو گفت: "من تو را در تجارت شريك خود مى كنم"، ولى تو قبول نكردى.
    شب ها درس مى خواندى، پولى نداشتى تا كتاب درسى خودت را خريدارى كنى، كتاب را از ديگران به امانت مى گرفتى و درس مى خواندى. در اين ايّام بود كه براى دفاع از شهر نياز به نيرو داشتند، تو شب ها براى نگهبانى به بالاى بُرج مى رفتى. دور هر آبادى، قلعه اى بود و در زمان ناامنى از بالاى ديوار آن قلعه ها، نگهبانى مى دادند. بُرج به اتاقى گفته مى شد كه با فاصله در بالاى قلعه براى نگهبانى ساخته مى شد.
    تو كتاب خود را همراه خود مى بردى و در آنجا درس خودت را مى خواندى، مردم از ديدن تو، تعجّب مى كردند ولى تو شيفته مطالعه بودى حتّى در بالاى برج در شب زير نور مشعل ها! همه اين ها حكايت از آينده درخشان تو داشت.
    مدّتى گذشت، اوضاع روز به روز بدتر مى شد، تو ناچار شدى به ورامين مهاجرت كردى، دو سال آنجا بودى.
    سال 1161 شمسى فرا رسيد، "آقامحمّدخان قاجار" حكومت قاجارى را بنيان نهاد و سپس پايتخت را به تهران منتقل كرد و كم كم اوضاع كشور سر و سامان يافت و تو به "آران" بازگشتى و تصميم گرفتى تا كتاب بنويسى. تو شوق عجيبى به نوشتن داشتى، مى دانستى كه خدا به "قلم" سوگند ياد كرده است، پس اين مسير را برگزيدى و هرگز آن را رها نكردى. تا آخر عمر خود، نزديك به 40 كتاب نوشتى و از خود ميراثى ارزشمند به جاى گذاشتى. امروز زادگاه تو به آنچه از تو مانده است افتخار مى كند، كتاب هاى تو، هويّت اين آبادى شده است و به آن بها داده است...

    * * *


    زادگاه تو "ولايت آران" ناميده مى شد، تو درباره مردم آنجا سخن مى گويى و مهمترين ويژگى آنها را يك چيز مى دانى: "عشق و علاقه به امام حسين(عليه السلام)".
    برايم گزارش مى كنى كه مردم آران در هر محلّه، حسينيه اى ساخته اند و هر سال، ماه محرّم كه فرا مى رسد براى شهيد كربلا، عزادارى مى كنند. آنان مى دانند كه عزادارى براى امام حسين(عليه السلام)، رمز ماندگارى شيعه است. اين منطقه (كه صد كيلومتر با قم فاصله دارد)، عشق به اهل بيت(عليهم السلام) را از زمان هاى دور با خود داشته است، قم و اطراف آن، اوّلين منطقه اى بودند كه شيعه شدند و در راه اهل بيت(عليهم السلام) گام برداشتند.
    آران، تقريباً چهل رشته قنات داشت، در سمت قبله، رشته كوه كركس قد كشيده است، زمستان كه مى شد برف فراوان در كوه ها مى نشست، مردم كوير قنات هايى را حفر كرده بودند كه آب را از كوهپايه به كوير مى آورد. اين قنات ها از داخل آران مى گذشت و به مزرعه هاى بيرون آبادى مى رفت. در ميان هر خانه اى، حوض هاى آب بود و آب جارى از خانه ها مى گذشت. دو قنات از همه قنات ها پرآب تر بود، قنات آران دشت و قنات وشاد.

    * * *


    مزرعه هايى كه در طرف شمال آران واقع اند، بسيار آباد و سرسبز بودند، انواع ميوه ها از آن برداشت مى شد، در تابستان هميشه بادهايى از طرف شمال به سمت جنوب مىوزيد. مزرعه ها در سمت شمال قرار گرفته بود و باد خنك از آن مزرعه ها به آبادى مى رسيد و اين باعث مى شد كه هوا بسيار لطيف باشد. آرى، در آن روزگار، آران چون بهشتى در دل كوير بود.
    تو برايم از علّت نام گزارى آران هم سخن مى گويى، چند هزار سال پيش، اينجا كوير بود و اصلاً آبادى نبود. شخصى به نام "آران" تصميم گرفت تا قناتى را در اينجا حفر كند. او پول زيادى خرج كرد، قناتى حفر كرد كه آب را از رشته كوه هاى كركس به اينجا مى آورد. در جايى كه آب قنات به روى زمين مى آمد، دستور داد تا اين آبادى را بنا كنند.
    آب شيرين و گواراى قنات جارى شد، كم كم خانه هاى زيادى ساخته شد و مزرعه اى بزرگ و آباد پديدار شد. مردم به اينجا "آران دشت" مى گفتند، يعنى دشتى كه آران آن را آباد كرد. با گذشت زمان، جمعيّت زياد و زيادتر شد، قنات هاى ديگر هم حفر شد و آبادى بزرگى شكل گرفت.
    در كتاب خود از زادگاه خود نيز سخن مى گويى، اگر چه بعداً از زادگاه خود مهاجرت كردى ولى هر كجا كه رفتى "حبّ وطن" را نيز با خود داشتى. از "آران" نوشتى و آن روزگارش را توصيف كردى. من گوشه اى از سخنان تو را ذكر مى كنم: "آران، روستاى بزرگى در شش كيلومترى كاشان است. مردم آنجا به عبادت و بندگى خدا، علاقه زيادى دارند، در نماز جماعت ها و نماز جمعه شركت مى كنند و مسجدهاى زيادى در آنجا ساخته اند".
    آران قديم، نماز جمعه هم برگزار مى شد، اين نشان مى دهد كه در قديم هم، آران جمعيّت زيادى داشته است.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب ملا علی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن