کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    سمتِ سرنوشت

      سمتِ سرنوشت


    مُلاّعلى! براى مهاجرت به گلپايگان استخاره كردى، از تو ياد گرفتم كه براى كارهاى مهم زندگى خويش استخاره كنم، اين سبك زندگى تو بود، تو عالِمى فرزانه بودى و براى اين كار مهم، استخاره كردى، من هم راه و روش تو را الگوى خويش قرار مى دهم.
    مى دانم كه استخاره بعد از انديشه و مشورت است، اگر بخواهم كارى انجام دهم، اوّل بايد پيرامون آن فكر كنم، با كسانى كه تجربه دارند مشورت كنم ولى اگر تحيّر من برطرف نشد، استخاره نمايم.
    روشن است كه استخاره براى اين است كه آيا من يك كار را انجام بدهم يا نه. وقتى استخاره كردم معلوم مى شود كه آن كار براى سعادت دنيا و آخرت من خوب است يا نه. من نبايد از استخاره انتظار داشته باشم كه آينده را برايم بازگو كند. مثلاً استخاره نمى تواند بگويد كه آيا در يك امتحان قبول مى شوم يا نه.
    نكته ديگر اين كه تو استخاره "ذاتُ الرُّقاع" را انجام مى دهى، اين نوع استخاره بسيار رهگشا است و جواب آن واضح و روشن است. بعضى ها با قرآن استخاره مى كنند و نمى توانند آيه اى كه در جواب استخاره آمده است تفسير و تحليل كنند و به مشكل برخورد مى كنند، ولى استخاره اى كه تو آن را انجام داده اى اين مشكل را ندارد.
    سيّدبن طاووس يكى از علماى بزرگ شيعه است، او يك كتاب درباره اين موضوع نوشته است و در آنجا مى گويد: "اين استخاره، لطفى از طرف خداوند بر شيعيان مى باشد و به جاست كه شيعيان از آن بهره بيشترى ببرند". او تأكيد مى كند كه هر كارى كه با توجّه به اين استخاره انجام شود حتماً خير و مصلحت دنيا و آخرت را به دنبال دارد.
    حالا اين استخاره را چگونه بايد انجام بدهم؟ اصل اين استخاره از كجاست؟ آيا من كتاب "كافى" را مى شناسم؟ اين كتاب، معتبرترين كتاب شيعه است، هيچ كتابى همانند آن اعتبار ندارد، علماى شيعه به اين كتاب بسيار اهميّت مى دهند، شيخ كلينى اين كتاب را در قرن چهارم هجرى نوشته است.
    در كتاب كافى ج 3 ص 470 حديثى را از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه در آن حديث، آن حضرت راه و روش اين استخاره را به يكى از ياران خود ياد مى دهد. چگونگى اين استخاره را در آخر همين كتاب ذكر مى كنم، تا علاقمندان به تو بتوانند از آن بهره ببرند.

    * * *


    تو استخاره كردى و به روستاى كُنجِدجان كه اطراف گلپايگان بود مهاجرت كردى، اگر چه دل كندن از وطن براى هر كسى سخت است ولى به آنچه خدا برايت مقدّر كرده بود راضى بودى. تو در آستانه چهل و سه سالگى عمر خود بودى كه با خانواده خود به گلپايگان هجرت كردى.

    * * *


    مردم روستاى كُنجِدجان به تو احترام زيادى مى گذاشتند، تو در آنجا به نوشتن ادامه دادى، چندين كتاب نوشتى، آوازه علم و دانش تو در سراسر آن منطقه پيچيد، شاگردانى از اطراف نزد تو آمدند و تو براى آنان درس مى گفتى و آنان را از علوم اهل بيت(عليهم السلام) بهره مند مى ساختى. آنان قدر و ارزش تو را مى دانستند و روز به روز بر شُكوه تو افزوده مى شد، تو همچون خورشيدى در آنجا درخشيدى و مايه بركت براى آنجا شدى.
    چند سال گذشت، "عبّاس خان" يكى از ثروتمندان گلپايگان بود، زمينه آشنايى او با تو فراهم شد، او مردى زيرك و باهوش بود و ارزش علم را مى دانست و فهميد كه وجود تو، گوهرى ارزشمند براى آن منطقه است.
    او مدّتى با خود فكر كرد و سرانجام تصميم مهمّى گرفت. او مقدارى از ثروت خود را براى ساختن مدرسه و حوزه علميّه در گلپايگان جدا كرد و زمين مناسبى را در مركز آبادى خريدارى نمود و دستور ساخت آنجا را داد. آن مسجد و مدرسه در دو سال ساخته شد. (سال 1192 شمسى).
    عبّاس خان از تو خواست تا مديريّت آنجا را به عهده بگيرى. او آنجا را وقف بر طُلاّب علوم دينى نمود و توليّت و سرپرستى آن مدرسه به تو سپرد. او موقوفاتى را هم براى آنجا در نظر گرفت تا از درآمد آن موقوفات بتوانى آن مدرسه را به خوبى اداره كنى.
    اين گونه بود كه حضور تو مايه بركت آن شهر گرديد، تو در آنجا به تربيت طلاب دينى پرداختى، آنجا همچون چشمه اى جوشان بود و مردم را از علم و معرفت سيراب مى ساخت.
    مردم گلپايگان تو را مؤسّس حوزه علميّه شهر خود مى دانند، حضور تو باعث رشد و بالندگى علمى آنجا شد كه بعدها در آنجا عالمانى به نام، ظهور كردند و باعث افتخار جهان اسلام شدند، (يكى از آنها، آيت الله العظمى گلپايگانى بود كه در زمان خود، يكى از بزرگ ترين مراجع تقليد جهان تشيّع بود).
    آرى، حضور تو در گلپايگان به تقويت بنيان علمى آن شهر كمك كرد و چه زيبا، اين شهر را "دارُ الفَخر" ناميدى (ديارِ فخر و شرف).
    تو در آنجا (كه هم مسجد بود و هم مدرسه)، نماز جماعت اقامه مى كردى و چون در مركز شهر بود جمعيّت زيادى در نماز جماعت شركت مى كردند. امروزه مردم گلپايگان آنجا را به اسم "مسجد ميرزا ابوالحسن" مى شناسند. (اين مسجد در نزديكى ميدان 17 شهريور گلپايگان واقع شده است).

    * * *


    مُلاّعلى! عبّاس خان، توليّت آن مسجد را براى آينده به فرزندان تو واگذار كرد، او دوست داشت كه بعد از رحلت تو، فرزندانت راه تو را ادامه بدهند، ولى امروزه ما از نسل تو، خبرى نداريم، ولى شاگردان و كتاب هاى تو، بهترين يادگار تو هستند.
    من هم وقتى راه تو را بپيمايم، فرزندِ معنوى تو هستم، تلاش مى كنم تا راه تو را ادامه بدهم...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب ملا علی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن