کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    راه خوشبختى

      راه خوشبختى


    تو به اين خانه كوچك پناه برده بودى، در خلوت خودت قلم مى زنى و كتاب مى نويسى، هرگز وابسته به جايى نشدى، و زهد و تقوا پيشه كردى.
    "آقا محمّدخان قاجار" بر ايران حكومت مى كند، عدّه اى به دربار او مى روند و از اين طريق به نوايى مى رسند، ولى اين چيزها به گروه خون تو نمى سازد، تو هرگز ريزه خوار كسى نمى شوى، راه علماى راستين را ادامه مى دهى، اصالت حوزه هاى شيعه را حفظ مى كنى، بر سختى ها صبر مى كنى ولى دين خودت را به دنيا نمى فروشى.
    در تنگدستى هستى ولى هرگز آبروى فقر را نمى برى، مى دانى كه فقر، فخرِ آزادگان بوده است، امور زندگى ات به سختى مى گذشت، گاهى نانى به دست مى آمد و گاهى آن هم فراهم نمى شد.
    تو راه خودت را ادامه مى دادى، مطالعه، تحقيق و نوشتن، راه تو بود، گرسنگى هاى طولانى هم نتوانست اراده تو را سست كند، بيشتر وقت ها، غذاى تو، يك قرص نان بود كه گاهى از آن هم محروم بودى و گرسنگى مى كشيدى، تو خدمت به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) را بر همه دنيا برترى مى دادى، هميشه خدا را سپاس مى گفتى براى اين كه به تو توفيق داده بود در دفاع از مكتب تشيّع بنويسى. تو باور داشتى كه اهل بيت(عليهم السلام) به هر كسى اجازه نمى دهند برايشان بنويسد.

    * * *


    با سختى هاى فراوان روبرو بودى، به اندازه اى گرفتار سختى ها شده بودى كه اگر مقدارى از آن را ذكر كنى، كسى آن را باور نمى كند!
    آرى، انسان هاى معمولى نمى توانند باور كنند كه يك نفر در كوران سختى ها، باز هم مسير علم و دانش را ادامه بدهد.
    مُلاّعلى! زمانه خيلى عوض شده است، ما چقدر به سبك زندگى تو نياز داريم، چقدر محتاج نوع نگاه تو به زندگى هستيم، حوزه هاى ما چقدر نيازمند به اين هستند كه تو را بشناسند. امروزه من بعضى از طلبه هاى جوان را مى بينم كه به درس، بحث و مطالعه كمتر اهميّت مى دهند، آنان خيال مى كنند بايد همه امكانات را داشته باشند تا درس بخوانند! نمى دانم اين فكر از كجا در ذهن آنها افتاده است.
    مُلاّعلى! اين قانون خداوند است، اين يك حديث قدسى است كه خدا مى گويد: "من علم را در سختى قرار دادم و مردم آن را در راحتى مى جويند".

    * * *


    مُلاّعلى! تو به زندگى چگونه نگاه مى كردى كه در اوج سختى ها هم كم نياوردى؟ گرسنگى كشيدى امّا مسير خود را ادامه دادى؟
    تو دنيا را به خوبى شناختى، مى دانستى كه براى چه به اين دنيا آمده اى، مى دانستى كه بلاها و سختى ها، هديه اى از طرف دوست است...
    وقتى من دنيا را عشرتكده مى دانم، براى چه بخواهم از اينجا هجرت كنم؟ وقتى دنيا، معشوق من شده است و من خود را كوچك تر از دنيا مى بينم و در شوق رسيدن به جلوه هاى آن هستم، معلوم است كه دنيا، هدف من مى شود و به آن دل مى بندم.
    تو به اين يقين رسيده بودى كه دنيا يك راه است و آمده اى كه بروى، پس سختى ها برايت شيرين بود زيرا باعث مى شد شيفته دنيا نشوى، خدا اين دنيا را براى دوستان خود، "خانه بلا" قرار داد تا آنها اسيرِ دنيا نشوند و به آن وابسته نگردند; به همين دليل، "هر كه در اين بزم مقرّب تر است، جام بلا بيشترش مى دهند".

    * * *


    مُلاّعلى! برايم سخن بگو! مهمترين درس زندگى تو، زيبا ديدن سختى هاست. برايم سخن بگو! من مى ترسم كه راه را گم كنم، چه شد كه اين گونه بر گرسنگى و سختى ها، صبر كردى؟
    تو باور داشتى كه خدا روح انسان را ابتدا در مَلَكوت آفريد، سپس آن را به اين دنياىِ خاكى آورد، روح انسان در ملكوت، قدرتى عجيب و استعدادى شگرف داشت، خدا مى دانست اگر روح انسان در ملكوت بماند، دچار غرور مى گردد و اين غرور سبب مى شود تا او از كمال و سعادت فاصله بگيرد. در مَلَكوت، هيچ محدوديّتى وجود نداشت، هرچه روح انسان مى خواست براى او آماده بود. آن دنيا، دنياىِ برتر بود و زمينه سختى ها و بلاها در آنجا وجود نداشت.
    خدا انسان را به اين دنياىِ مادّى آورد تا با محدوديّت ها و مشكلات روبه رو شود و به درجه پختگى برسد. انسان در اين دنيا به گرسنگى، تشنگى، فقر و بيمارى مبتلا مى شود و اين سختى ها، درمان غرور روح انسان است.
    انسانى كه در دنياى ملكوت، پادشاهى مى كرد، در اين دنيا گرسنگى و سختى مى كشد، اين باعث مى شود غرورِ او درمان گردد، اين برنامه اى است كه خدا براى سعادت روح انسان قرار داده است.
    تو به اين راز، آگاهى پيدا كرده بودى، سختى ها را نعمت مى دانستى و بر آن شكر مى كردى، تو راز زندگى دنيا را كشف كرده بودى و مى دانستى كه انسان براى راحتى و آسايش به اين دنيا نيامده، بلكه آمده است تا دردِ او درمان شود و بار ديگر به ملكوت بازگردد.

    * * *


    مُلاّعلى! ممنون تو هستم كه مرا با فلسفه زندگى آشنا كردى، وقتى با تو آشنا شدم، راز زندگى دنيا را دانستم. در اينجا خاطره اى را مى نويسم: يك روز براى عيادت دوستى به بيمارستان رفته بودم، او مدّتى دچار ناراحتى گوارشى شده بود و درد زيادى را تحمّل كرده بود، وقتى كنار او نشسته بودم، پرستار نزد او آمد و گفت: "دكتر قبول كرد شما را جرّاحى كند!".
    اينجا بود كه اشك شوق از چشمان دوست من، جارى شد و گفت: "خدا پدر و مادرش را رحمت كند، خدا به او خير دنيا و آخرت را بدهد." وقتى اشك شوق را در چشمان او ديدم به فكر فرورفتم كه دوست من چه مى گويد؟!
    دكتر مى خواهد چاقو دست بگيرد و شكم او را پاره كند، امّا او اشك شوق مى ريزد! چرا او اعتراض نمى كند؟ چرا او از دكتر تشكّر مى كند؟
    وقتى من فهميدم كه آن دكتر، بسيار حاذق است و به هركس نوبت جراحى نمى دهد، وقتى فهميدم كه دوستم به چند دكتر مراجعه كرده و كسى علّت دردِ او را نفهميده، وقتى فهميدم كه اين دكتر توانسته بيمارى او را تشخيص دهد و اكنون موافقت كرده است او را جراحى كند، علّت خوشحالى دوستم را فهميدم.
    دوست من به استقبال دردِ جراحى رفت! او از دكتر تشكّر كرد، او ديگر دردِ جراحى را نمى ديد، بلكه شفاى خود را مى ديد. او در اين درد، راحتى را مى ديد!
    آن روز به فكر فرورفتم، من اسير دنيا مى شوم و به آن دل بسته ام، خدا اين بيمارى مرا تشخيص مى دهد و براى من، بلايى مى فرستد تا من درمان شوم، آيا من اعتراض مى كنم يا شكيبايى مىورزم و شكر مى كنم؟
    مُلاّعلى! خوشا به حال تو كه به اين مقام رسيده بودى، مقام شكر بر بلا!
    تو در اين دنيا به آرامش واقعى رسيده بودى، آرى، من هم بايد راه تو را بروم، نبايد به دنيا دل ببندم، من براى ماندن نيامده ام، اگر بمانم، نابود مى شوم. من بايد مانند آب جارى باشم، بايد راه را ادامه بدهم، اين ضربه هاى بلاست كه مرا از عشق ها و بت ها جدا مى كند، من به اين ضربه ها نياز دارم.
    من از سختى ها رنج مى برم و از بلاها درد مى كشم; زيرا خود و خدا را نشناخته ام. وقتى من بفهمم يك مسافر هستم و آماده ام تا بروم، دنيا را به گونه اى ديگر مى بينم و كمتر رنج مى برم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب ملا علی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن