کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    همراه با كاروان

      همراه با كاروان


    در زادگاه خود مشغول تحقيق، درس و نوشتن بودى، مدّتى گذشت، روزى از روزها تصميم گرفتى تا به كربلا سفر كنى، عشق زيارت امام حسين(عليه السلام)در دل تو شورى افكنده بود، در سال 1173 شمسى با كاروانى همراه شدى و به عراق سفر كردى، بر اين باور بودى كه زيارت امام معصوم، تجديد پيمان با اوست، پس با شوقى فراوان به سوى نجف، كاظمين، سامرا و كربلا رفتى. دوست داشتى كه در آنجا بمانى ولى شرايط آماده نبود و بعد از زيارت به وطن بازگشتى.
    در آران به تحقيق و نوشتن ادامه دادى، چهار سال گذشت، تو براى شاگردان خويش درس مى گفتى، چند كتاب براى آنان نوشتى تا راحت تر بتوانند علوم دينى را فرا بگيرند. در مسجد، امام جماعت بودى و مردم را از علم خويش بهره مند مى ساختى. بعد از آن، به كاشان رفتى و يك سال در آنجا ماندى.
    سال 1177 شمسى فرا رسيد، بار ديگر به كربلا رفتى، اين بار شرايط برايت فراهم شد كه در آنجا بمانى و از استادان بزرگ بهره بيشترى بگيرى. تو نزد بزرگ ترين عالِم جهان شيعه كه به "سيّدمجاهد" مشهور بود شاگردى كردى و از علم او، بهره فراوان بردى.
    در كربلا كتابى نوشتى و آن را به استاد خود نشان دادى، استادِ تو از آن كتاب، تعريف زيادى كرد و از ديگران خواست تا از آن كتاب، براى خود نسخه اى بنويسند و از آن استفاده كنند. اسم آن كتاب، "قالِعَةُ الشُبهَة" بود و در آن، درباره مسأله اى فقهى در باب طهارت و نجاست، سخن گفتى.
    دو سال در كربلا ماندى، در كنار حرم امام حسين(عليه السلام) از فيض معنوى نصيب فراوان بردى، به آنجا رسيدى كه احساس كردى خوشه هاى علم را برچيده اى و نياز به حضور در درس استاد ندارى به زادگاه خود بازگشتى و براى جمعى از شاگردان خود كه در آران بودند، درس اصول و فقه را آغاز كردى.
    تو ديگر به درجه "اجتهاد" رسيده بودى و نوشتن براى تو جذابيّت زيادى داشت، در كنار درس گفتن به نوشتن هم مشغول بودى، هم در فقه كتاب مى نوشتى و هم در تاريخ. به تاريخ هم علاقه داشتى، دوست داشتى بدانى گذشتگان كه در روى اين زمين حكومت كردند به چه سرنوشتى مبتلا شدند، پايان ظلم و ستم ها چه بود، شنيده بودى كه حكومت با كفر مى ماند ولى با ظلم نمى ماند، كتاب هاى تاريخى را مى خواندى و گاهى در موضوع تاريخ هم مطالبى مى نوشتى.

    * * *


    در سال 1180 شمسى وهّابى ها از عربستان با سپاهى به سوى كربلا هجوم آوردند، آنها كربلا را محاصره كردند، شيعيان به دفاع از شهر پرداختند ولى نيروهاى وهّابى ها زياد بود، آنها ديوار دور شهر را خراب كردند و وارد شهر شدند و مردم را در كوچه و بازار و خانه ها به قتل رساندند، گروهى از علما را به شهادت رساندند و كتاب هاى شيعه را آتش زدند.
    در اين حادثه، بيش از دو هزار نفر، مظلومانه به خاك و خون كشيده شدند. بعد از آن، وهّابى ها به حرم امام حسين(عليه السلام)هجوم بردند و آنجا را ويران ساختند و طلا و جواهرات قيمتى را كه در حرم بود غارت كردند و به سرعت به سوى عربستان بازگشتند.
    خبرِ اين حادثه دردناك به گوش شيعيان رسيد و موجى از غم و اندوه را پديدار ساخت، وهّابى ها كه به تازگى در عربستان قدرت را به دست گرفته بودند بر آن بودند تا به خيال خود، مكتب شيعه را نابود كنند و كارى كنند كه مردم ديگر به زيارت امام حسين(عليه السلام) نروند، آنان نمى دانستند كه عشق به امام حسين(عليه السلام) هرگز از دل هاى شيعيان زدوده نمى شود.

    * * *


    تابستان سال 1181 شمسى فرا رسيد، هوا بسيار گرم شد، براى همين تصميم گرفتى تا به امر استادت به "نراق" سفر كنى و نزد "مُلاّاحمد نراقى" بروى، از آران تا نراق 80 كيلومتر است. وقتى به آنجا رسيدى مُلاّاحمد نراقى (كه از بزرگ ترين علماى عصر خود بود) از آمدن تو به آنجا بسيار خوشحال شد.
    هدف تو آن بود كه نوشتن خود را ادامه بدهى، در نراق كتابى را كه مشغول نوشتن آن بودى، تمام كردى. تابستان كه تمام شد به آران بازگشتى و براى شاگردان خود، درس را آغاز نمودى. گاهى نامه اى براى مُلاّاحمد نراقى مى نوشتى و درباره مسأله علمى با هم گفتگو مى كرديد، تو گاهى با نهايت احترام، نظر او را نقد مى كردى.
    در اين هنگام نوشتن "المقاصد المهمّة" را شروع كردى، اين كتاب را به زبان عربى نوشتى و موضوع آن، "اصول فقه" بود، علمى كه به واسطه آن مى توان احكام را از قرآن و احاديث استنباط كرد.
    تابستان بعد هم باز به نراق رفتى، مُلاّاحمد نراقى كه از علم سرشار تو آگاهى داشت از تو خواست تا به سؤالات فقهى كه مردم براى او مى فرستند پاسخ بدهى. تو سخن او را قبول كردى و مدّتى كه آنجا بودى اين مسؤوليّت را به عهده داشتى.
    مُلاّاحمد نراقى در تو اين شايستگى را مى بيند كه به تو "اجازه روايت" بدهد. اجازه روايت چيست؟
    با ارزش ترين ميراث شيعه، سخنان پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) است كه از نسلى به نسل ديگر، منتقل شده است. استادان به شاگردان مخصوص خود اجازه اى مى دادند كه آنان نيز بتوانند آن حديث اهل بيت(عليهم السلام) را براى ديگران نقل كنند.
    هر استاد از استاد خودش اجازه روايت دارد تا به زمان امام معصوم برسد، وقتى شاگردى اين اجازه را از استادش دريافت مى كند، در سلسله كسانى كه حديث را روايت كرده اند واقع مى شود و آن شاگرد هم بعداً مى تواند به شاگردان خودش (كه از نسل بعدى هستند) اين اجازه را بدهد.
    نكته مهم اين است كه اجازه روايت يكى از روش هاى بسيار مؤثّر براى مقابله با احاديث دروغين بود، زيرا شاگرد حقّ ندارد هر حديثى را كه مى شنود نقل كند، بلكه فقط اجازه نقل رواياتى را دارد كه از استادش اجازه روايت آن را گرفته است.
    به هر حال، مُلاّاحمد نراقى به تو اجازه روايت مى دهد و در ابتداى آن، درباره تو چنين مى نويسد: "مُلاّعلى آرانى از كسانى است كه در تحصيل علم، تلاش زيادى نمود و در علم و دانش به جايگاهى بلند رسيد. او از فضل و كمالات علمى و معنوى بهره مند است و خدا به او توفيق فراوان داده است. او عالِمى بسيار دانا و محقّقى فهيم است. او درك عميق و هوش فراوان دارد و فرزانه اى باتقوا است....".

    * * *


    فصل پاييز فرا رسيد، كاروانى از آران به سمت كربلا مى رفت و مسير عبور آنان از نراق بود، آنان وقتى به نراق رسيدند از تو خواستند تا همراه آنان به كربلا بروى. بيش از يك سال از حادثه هجوم وهّابى ها به كربلا گذشته بود و مردم عراق توانسته بودند وهّابى ها را عقب برانند، كاروان هاى زيارتى بار ديگر به سوى كربلا عازم مى شدند. تو پيشنهاد آنان را قبول كردى و با دنيايى از شوق به زيارت امام حسين(عليه السلام) رفتى.
    اين سومين سفر تو به كربلا بود، من نمى توانم سختى هاى سفرهاى آن روز را به تصوير بكشم، سفر به كربلا با امكانات آن روز، واقعاً سخت بود، ولى تو سه بار به اين سفر رفتى، تو عشق به امام حسين(عليه السلام) را به همه نشان دادى.
    تو اين سخن امام باقر(عليه السلام) را شنيده بودى كه فرمود: "اگر مردم مى دانستند چه فضيلتى در زيارت امام حسين(عليه السلام) است، از شدّت شوق، جان مى باختند و هر لحظه در حسرت آن بودند".
    آرى، زيارت، بهترين عمل است، كسى كه به كربلا مى رود در واقع مى خواهد به امام حسين(عليه السلام) بگويد: "من در راه شما هستم، همه هستى ام در خدمت شما و مكتب شماست، آمده ام تا با شما بيعت كنم و در لشكر حقّ باشم و راه مبارزه با ظلم و ستم را ادامه دهم، آماده ام تا بر سر ظالمان فرياد بكشم".
    اين سخن هم از امام صادق(عليه السلام) است: "خدا به زائران امام حسين(عليه السلام) افتخار مى كند و به فرشتگان آسمان ها مى گويد: آيا زائران حسين را مى بينيد كه به زيارت او آمده اند؟ بدانيد كه من كرامت خويش را بر آنان واجب كرده ام".


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۶: از كتاب ملا علی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن