کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سيزده

      فصل سيزده


    تصميم گرفته بودم وقتى قلم به اينجا برسد، ديگر كتاب را تمام كنم، امّا چه بايد مى كردم، قلم من، هنوز عطش داشت، عطش نوشتن!
    بايد از انديشه هاى امام صادق(عليه السلام) بيشتر سخن مى گفتم، مى دانستم سخنان گهربار امام بسيار زياد است، من كدام را بايد انتخاب مى كردم؟
    سرانجام به ياد اين سخن افتادم:
    آب دريا را اگر نتوان كشيد/هم به قدر تشنگى بايد چشيد
    توفيق رفيق راهم شد و من به كتب احاديث مراجعه كردم و باز هم نوشتم، خوشا به حال ياران امام صادق(عليه السلام)! كسانى وقتى به حضور امام مى رفتند، خود را در در بهشت احساس مى كردند. خدا آنان را رحمت كند، آنان سخنانى را كه از امام شنيدند براى آيندگان نقل كردند. من اكنون از زبانِ آنان مى نويسم.
    با من همراه باش...

    ? ? ?

    امام صادق(عليه السلام) مى داند كه ما چيزهاى ديگرى را به اسم دين شنيده ايم، براى همين به ما اجازه مى دهد تا سؤالات خود را از او بپرسيم و او با روى باز به همه سؤالات پاسخ مى دهد.
    اكنون من از امام اجازه مى گيرم و مى گويم: آقاى من! عدّه اى مى گويند كه خدا مانند انسان ها، چهره و دست دارد، آنان براى اين سخن خود به آيه اى از قرآن استدلال مى كنند، آنجا كه خدا مى گويد: "اى ابليس! چرا بر آدم كه من او را با دست خود خلق كرده بودم، سجده نكردى؟".
    امام سر خود را به سوى آسمان مى گيرد و مى گويد: "بار خدايا! بخشش تو را مى طلبم".
    بعد رو به من مى كند و مى گويد: "هر كس اعتقاد داشته باشد كه خدا چهره و صورت دارد، كافر شده است، هر كس اعتقاد داشته باشد كه خدا اعضا و دست و پا دارد، كافر است، خدا از آنچه اينان مى گويند، بالاتر و والاتر است".
    اين سخن امام خيلى روشن است، امّا اگر خدا دست ندارد، پس معناى اين آيه چه مى شود، آنجا كه خدا در قرآن مى گويد: "اى ابليس! چرا بر آدم كه من او را با دو دست خود خلق كرده بودم، سجده نكردى؟".[167]
    اكنون امام در جواب مى گويد: "منظور از دست خدا در اين آيه، قدرت خداست. خدا به شيطان مى گويد كه چرا بر آدم كه من او را با قدرت خود آفريدم، سجده نكردى".
    اكنون همه ما متوجّه شديم كه معناى اين آيه چيست: (يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ): "دست خدا بالاى همه دست ها مى باشد"، يعنى قدرت خدا بالاتر از همه قدرت هاست!
    سؤال ديگرى به ذهنم مى رسد، به راستى منظور از چهره خدا چيست؟
    امام در پاسخ مى گويد: "منظور از صورت خدا، پيامبران و اولياى او مى باشند".
    آرى! خدا دوستانِ خوب خود را به عنوان چهره خود "وجه الله" معرّفى كرده است.[168]
    آرى! خدا دوستانِ خوب خود را به عنوان چهره خود "وجه الله" معرّفى كرده است.
    هر كس دين خدا و معرفت و شناخت او را مى خواهد، بايد نزد پيامبران و نمايندگان خدا برود، فقط آن ها هستند كه مى توانند معرفت و شناخت واقعى را براى مردم بيان كنند.
    بار ديگر به اين جواب امام فكر مى كنم، اكنون مى فهمم كه "وجه الله: چهره خدا"، لقبى است كه خدا به دوستان خوب خود داده است.
    وقتى من به ديدار بزرگى مى روم، با كمال احترام روبروى چهره آن شخص مى ايستم و سلام مى كنم، هيچ وقت نمى روم به چهره او پشت كنم و سلام بنمايم.
    خدا حجّت خود را، چهره خود معرّفى كرده است، حجّت خدا همان پيامبر و دوازده امام پاك مى باشند، اگر كسى مى خواهد به سوى خدا برود بايد از راه آنان برود.
    ? ? ?
    يكى از دوستانم به من گفته بود كه روزى پيامبر به مسلمانان گفت: "من خدا را به شكل جوانى زيبا ديدم ، در صورت خدا هيچ مويى نبود، بر سر او تاج زيبايى بود و موهاى سرش از دو طرف گوش او آويزان بود. خدا كفشى از جنس طلا پا كرده بود و بر فرشى از طلا ايستاده بود".[169]
    اين چيزى است كه مردم به عنوان حديث پيامبر آن را قبول دارند.
    من با خود فكر مى كنم، آيا خدا را مى توان با چشم ديد؟ آيا خدا سر و پا و مو دارد؟
    بايد اين مطلب را به امام صادق(عليه السلام) بگويم و از او جواب صحيح را بشنوم. وقتى امام سخن مرا مى شنود مى گويد: "پيامبر هرگز خدا را با چشم سر نديد، او با قلب خويش خدا را ديد، هر كس خيال كند كه خدا را مى توان با چشم سر ديد، كافر شده است، اگر خدا را مى شد با چشم ديد، ديگر او خدا نبود، بلكه يك آفريده بود، هر چه با چشم ديده شود، مخلوق است. هر چيزى كه با چشم ديده شود، يك روز از بين مى رود و تو مى دانى كه خدا هرگز از بين نمى رود.
    خدا صفات و ويژگى هاى مخلوقات را ندارد، اگر او يكى از اين صفات را مى داشت، مى شد او را با چشم ديد، امّا ديگر او نمى توانست هميشگى باشد، گذر زمان او را هم دگرگون مى كرد.
    خداى يگانه هيچ صفتى از صفات مخلوقات خود را ندارد، براى همين هرگز نمى توان او را حس كرد و يا او را ديد. در دنيا و آخرت هيچ كس نمى تواند خدا را با چشم سر ببيند.[170]
    اكنون من متوجّه مى شوم آن سخنى كه به پيامبر نسبت داده اند، دروغ بوده است. آرى! ما بايد شنيده هاى خود را به امام عرضه كنيم، خيلى از شنيده هاى ما اساسى ندارد، ما بايد دين را از نو بشناسيم.
    امام صادق(عليه السلام) براى ما ملاكى براى شناخت حديث صحيح از حديث دروغ بيان مى كند و مى گويد: "هر حديثى كه شنيديد اگر آن را مطابق قرآن يافتيد، آن را قبول كنيد، امّا اگر آن را مخالف قرآن يافتيد، آن را رد كنيد".
    قرآن در سوره انعام، آيه 103 مى گويد:
    (لاَّ تُدْرِكُهُ الاَْبْصَـرُ...): "چشم ها نمى توانند خدا را ببينند".
    هر سخنى كه با اين آيه مخالف باشد، ما بايد آن را رد كنيم.
    ? ? ?
    امروز امام صادق(عليه السلام) به شاگردان خود رو مى كند و مى پرسد:
    ــ آيا مى توانى براى من جمله "الله اكبر" را معنا كنى؟
    ــ خدا بزرگ تر از همه چيز است، هر چه در جهان مى بينم، همه، آفريده هاى خدا هستند، خدا بزرگ تر از همه آفريده ها مى باشد.
    ــ اگر اين چنين بگويى، تو خدا را محدود فرض كرده اى! اين سخن تو درست نيست.
    ــ پس منظور از "الله اكبر" چيست؟
    ــ خدا بزرگ تر از اين است كه به وصف بيايد.[171]
    وقتى من اين سخن را مى شنوم، به فكر فرو مى روم، خدا بزرگ تر از اين است كه به وصف بيايد.
    اگر من بگويم: "خدا از همه هستى، بزرگ تر است"، شايد من بتوانم همه هستى را درك كنم، امّا آيا مى توانم خدا را هم ببينم؟ آيا مى توانم بزرگى او را احساس كنم؟ آيا مى توانم حقيقت خدا را در ذهن خود تصوّر كنم؟
    وقتى من نمى توانم حقيقت خدا را حس كنم و ببينم، چگونه مى خواهم بگويم خدا از همه هستى بزرگ تر است؟
    آيا مى توان حقيقت خدا را با چيزى مقايسه كرد؟
    به راستى كه سخن امام چقدر دقيق است. خدا بالاتر و والاتر از اين است كه در فهم و درك من بگنجد. هيچ كس نمى تواند حقيقت خدا و چگونگى او را درك كند.
    هر چه از خدا در ذهن خودم تصوّر كنم، بايد بدانم كه خدا غير از آن مى باشد، من فقط مى توانم با فكر كردن به آنچه خدا آفريده است، به عظمت او پى ببرم، امّا نمى توانم حقيقت او را بشناسم.
    آرى! هيچ كس نمى تواند خدا را وصف كند، چرا كه ذهن بشر فقط مى تواند چيزى را وصف كند كه آن را با حواس خود درك كرده باشد، خدا را هرگز نمى توان با حواس بشرى درك كرد.
    خدا بالاتر از اين است كه به وصف و درك درآيد.
    ? ? ?
    وقتى در كوفه بودم، اين آيه را مى خواندم: (وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَـوَ تِ وَالاَْرْضَ): "تخت خدا همه آسمان ها و زمين را فرا گرفته است"؟[172]
    مى خواستم بدانم معناى "تخت خدا" چيست. از بعضى ها سؤال كردم، آن ها به من گفتند: خدا تخت بزرگى دارد و بر روى آن نشسته است و فرمان مى دهد. آن ها به من گفته اند كه وقتى روز قيامت فرا مى رسد خدا بر تخت پادشاهى خود مى نشيند و مردم به او نگاه مى كنند و گروهى هم در پاى آن تخت به سجده مى افتند.
    حالا وقت آن است كه از امام صادق(عليه السلام) معناى اين آيه را بپرسم. امام در پاسخ چنين مى گويد: "منظور از تخت خدا، علم و دانش خداست، علم و دانش خدا همه زمين و آسمان ها را فرا گرفته است. هيچ چيز از علم خدا پوشيده نيست".[173]
    آرى! وقتى پادشاهى بر روى تخت خود مى نشيند، در واقع او قدرت و احاطه خود را به حكومت خود نشان مى دهد.
    تخت پادشاه، نشانه قدرت او بر كشورش است. خدا هم با علم خودش به همه هستى احاطه دارد، هيچ چيز بر خدا پوشيده نيست. هر برگ درختى كه از درختان مى افتد خدا از آن آگاهى دارد.
    خدا تختى ندارد كه بر روى آن بنشيند و بر آفريده هاى خود فرمان بدهد، خدا بالاتر و والاتر از اين است كه بخواهد در مكانى قرار گيرد. خدا از همه صفاتى كه آفريده ها دارند، پاك و منزّه است.
    اكنون ديگر مى دانم كه چگونه بايد قرآن را به مطمئن ترين شيوه بفهمم، آرى! خدا اهل بيت(عليهم السلام) را براى هدايت ما معيّن كرد و از همه ما خواست تا قرآن را از آنان بياموزيم.


کتاب با موضوع امام ششم


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳: از كتاب صبح ساحل نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن