بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
شب بود، مهتاب مى تابيد، من در مدينه بودم و پشت پنجره هاى بقيع ايستاده بودم. هواى دلم بارانى شد.
به ياد آوردم كه ديگران مرا شاگرد امام صادق(عليه السلام) مى خوانند، حتماً مى دانى مردم به كسانى كه در حوزه علميّه درس مى خوانند "شاگرد امام صادق(عليه السلام)" مى گويند. بيست سال مى شد كه من در حوزه علميّه بودم، به راستى من براى معرّفى امام صادق(عليه السلام) چه كرده ام. اين سؤالى بود كه آن شب از خود پرسيدم.
آن شب تصميم گرفتم وقتى به وطن خود بازگشتم، كارِ تحقيق را آغاز كنم و در مورد زندگى امام صادق(عليه السلام)كتابى بنويسم.
مى دانستم هر كسى توفيق ندارد براى اهل بيت(عليهم السلام) قلم بزند، براى همين از خداى مهربان خواستم تا توفيق اين كار را به من عنايت كند.
اكنون خدا را شكر مى كنم كه به آرزوى خود رسيده ام و اين كتاب مهمان دستِ مهربان شماست.
كتابم را به امام صادق(عليه السلام) اهدا مى كنم ، به آن اميد كه در روز قيامت، شفاعتش نصيب همه ما گردد .
مهدى خُدّاميان آرانى
خرداد 1391