کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سى وسه

      فصل سى وسه


    از مدينه به سوى مكّه مى روى، شوق ديدار خانه دوست به سر دارى، لباس سفيد احرام بر تن كرده اى و ذكر "لبيّك" بر لب دارى. خوشا به حال تو كه در اين سفر همراه پيامبر هستى.
    چند روز است در راه هستى، بايد چند روز ديگر هم راه بروى تا به شهر مكّه برسى. امروز هم از اوّل صبح تا الآن راه رفته اى و خسته شده اى.
    با خود مى گويى چقدر خوب بود كه در همين نزديكى ها اتراق مى كرديم. امّا آنجا بيابان خشكى است، نه آبى هست نه درختى.
    قدرى كه راه مى روى كاروان مى ايستد، مثل اين كه قرار است منزل كنيد، زيرا در اين اطراف هيچ آبادى وجود ندارد.
    اكنون بايد غذايى تهيّه كرد. همه گرسنه هستند. خوشبختانه آب به مقدار كافى در مشك ها هست و مى توان غذايى آماده كرد. قرار مى شود چند نفر، شترى را بكشند و گوشت آن را براى غذا آماده كنند. امّا مشكل اصلى اين است كه اينجا هيزمى نيست.
    پيامبر رو به ياران خود مى كند و مى گويد: "برويد هيزم جمع كنيد".
    همه نگاه به هم مى كنند و مى گويند: "اى رسول خدا! اينجا بيابان خشكى است كه اصلاً گياهى در آن نمى رويد، ما هيزم از كجا بياوريم".
    پيامبر به آنها مى گويد: "شما برويد و هر كس تلاش خود را بكند". همه حركت مى كنند، مى دانند اگر بخواهند ناهار بخورند بايد هيزم جمع كنند.
    خود پيامبر هم با آنها به دل بيابان مى رود، ساعتى مى گذرد، هر كس با مقدارى هيزم مى آيد.
    آرام آرام مقدار هيزم ها زياد مى شود، تو نگاهى مى كنى، تلّى بزرگ از هيزم جمع شده است. اكنون ديگر مى توان غذاى خوبى تهيّه كرد.
    اكنون پيامبر رو به ياران خود مى كند و مى گويد: "شما نگاهى به اين بيابان كرديد و گفتيد اينجا هيزمى نيست، ولى وقتى به جستجوى هيزم رفتيد تلّى از هيزم جمع كرديد. آگاه باشيد كه مَثَل گناهان هم اين گونه است. مردم خيال مى كند هيچ گناهى ندارند; امّا وقتى به پرونده آنان رسيدگى شود مى فهمند كه گناهان زيادى دارند".
    همه به فكر فرو مى روند و مى فهمند كه بايد از همه گناهان خود توبه كنند و استغفار نمايند.[103]
    آرى، اگر ما با دقّت به كردار و رفتار خود نگاه كنيم، مى فهميم كه گناهان زيادى داريم كه بايد از آنها استغفار كنيم.
    قرآن مى گويد:
    (أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ).
    چرا به سوى خدا توبه نمى كنيد و از او آمرزش نمى خواهيد كه او بخشنده مهربان است.[104]
    تدبّرى در آيه :
    در اينجا به بررسى سه مفهوم: توبه، استغفار و مغفرت مى پردازيم:
    فرض كن: شما پسرى داريد كه او خيلى به توپ بازى علاقه دارد. او اصرار مى كند كه براى او يك توپ بخريد و شما اين كار را مى كنيد ولى به او مى گوييد نبايد داخل كوچه بازى كند زيرا همسايه ها اذيّت مى شوند.
    در داخل خانه نشسته اى كه ناگهان صداى شكستن شيشه به گوش مى رسد. بعد از لحظاتى همسرت به تو خبر مى دهد پسرت با توپ شيشه خانه همسايه را شكسته است.
    تو از جا بلند مى شوى و داخل كوچه مى روى مى بينى كه شيشه خانه همسايه شكسته است. خدا خيلى رحم كرده كه به كسى آسيب نرسيده است; امّا هر چه مى گردى از پسرت خبرى نيست، او ترسيده و فرار كرده است!
    وارد خانه مى شوى; امّا دلت پيش پسرت است. نگران او هستى. تلفن را بر مى دارى و شماره يكى از دوستانش را مى گيرى. با او صحبت مى كنى و از او مى خواهى كه برود پسرت را پيدا كند و با او حرف بزند.
    اگر پسرت به خانه برگردد و از كار خودش پشيمان باشد تو او را مى بخشى. بعد از ساعتى پسرت مى آيد، شرمنده است، عذرخواهى مى كند. تو او را مى بخشى.
    امّا با شيشه شكسته چه بايد كرد؟ پسرت از تو مى خواهد تا اثر اشتباه او را برطرف كنى. او مى خواهد شرمنده همسايه نباشد.
    اكنون به يكى از دوستانت زنگ مى زنى تا بيايد پنجره خانه همسايه را شيشه كند، بعد از ساعتى همه چيز درست مى شود و همسايه هم خوشحال مى شود. بازگشت پسر تو به خانه و پشيمانى او، "توبه" بود.
    وقتى تو او را قبول كردى و بخشيدى، در واقع او را "عفو" كردى.[105]
    درخواست پسرت از تو كه شيشه خانه همسايه را درست كنى، "استغفار" بود.
    وقتى تو آن شيشه را درست كردى در حقّ پسر خود "غفران" كردى.[106]
    خدا به ما فرمان داد تا نافرمانى او را نكنيم; افسوس كه ما فريب شيطان را خورديم و گناه كرديم و شيشه وجود خودمان را شكستيم!
    خدا پيامبرش را با قرآن براى ما فرستاد و اكنون از ما مى خواهد تا به سوى او بازگرديم و از كردار خود پشيمان شويم و "توبه" كنيم.
    وقتى ما توبه مى كنيم خدا مارا "عفو" مى كند. بعد ما "استغفار" نموده و از او مى خواهيم تا آثار گناه ما را از بين ببرد و خدا در حقّ ما "غفران" مى كند.[107]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۳: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن