کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست

      فصل بيست


    در حكومت بنى اميّه پست و مقامى دارى و همه احترام تو را مى گيرند، پول و ثروت زيادى براى خود جمع كرده اى و خانه اى بزرگ در بهترين جاى شهر كوفه براى خود خريده اى.
    دوست تازه اى انتخاب مى كنى، او تو را با مكتب شيعه آشنا مى كند و روز به روز علاقه ات به اين مكتب بيشتر مى شود و سرانجام تو هم شيعه مى شوى.
    اكنون مى فهمى كه حكومت بنى اميّه، ظلم زيادى در حقِّ خاندان پيامبر نموده است و آنها امام حسين(عليه السلام) را مظلومانه شهيد كرده اند.
    تو نمى دانى چه كنى؟ آيا به كار خود در اين حكومت ادامه بدهى؟ يا اين كه از پست و مقام خود دست بكشى.
    سرانجام تصميم مى گيرى تا به مدينه سفر كنى و به ديدار امام صادق(عليه السلام) بروى، امام زمان خود را ببينى و از او راه چاره بپرسى!
    صبر مى كنى تا ايام حج فرا برسد و با دوستت به سوى سرزمين حجاز حركت مى كنى.
    وقتى به مدينه مى رسى به زيارت حرم پيامبر رفته و سپس به سوى خانه امام صادق(عليه السلام) مى روى. خدمت امام سلام كرده و زانوى ادب مى زنى.
    آرامشى را اينجا مى يابى كه هيچگاه تجربه نكرده اى. تو به تماشاى آسمان آمده اى!
    نوبت توست تا سخن خويش را بگويى، اجازه مى خواهى و مى گويى: "آقاى من! چند سالى است كه در حكومت بنى اُميّه پست و مقامى دارم و آنها حقوق زيادى به من داده اند و براى همين من پول و ثروت زيادى به دست آورده ام".
    امام مى فرمايد: "اگر كسى حكومت بنى اميّه را يارى نمى كرد آنها هرگز قدرت پيدا نمى كردند به ما ستم كنند".
    اين جواب امام تو را به فكر وا مى دارد، آرى، همه كسانى كه كارمند اين حكومت هستند در واقع به ظلم و ستم يارى مى رسانند.
    تو باز هم فكر مى كنى. گويا مى خواهى توبه كنى; امّا آيا راهى براى توبه وجود دارد؟
    خوب از امام خود سؤال كن!
    سرت را بالا مى آورى و با صدايى لرزان سؤال مى كنى: "آيا خدا توبه مرا قبول مى كند؟"
    امام جواب مى دهد: "آرى، از كار خود كناره گيرى كن! تمام آنچه را كه از اين دولت گرفته اى به صاحبان آن برگردان. اگر نمى دانى اين پول ها از چه كسى بوده است آن را صدقه بده، اگر اين كار را بكنى من بهشت را براى تو ضمانت مى كنم".
    به فكر فرو مى روى، گذشتن از پست و مقام وپول خيلى سخت است، آيا شجاعت دارى از همه اين ها بگذرى؟
    هيچ نمى گويى و فكر مى كنى كه اين پست وثروت به زودى از تو جدا مى شود، مال دنيا وفا ندارد، چه خوب است كه خودت از آنها بگذرى و بهشت را براى خود خريدارى كنى.
    اكنون جواب مى دهى: "آقا جان! من اين كار را انجام مى دهم". بعد با امام خداحافظى مى كنى و از خانه امام بيرون مى روى.
    بعد از حج، به كوفه باز مى گردى و از كار خود استعفا مى دهى و همه اموال را به صاحبانش برمى گردانى و اگر صاحبانش را پيدا نكردى، از طرف آنها صدقه مى دهى.
    تو حتّى لباس هاى خودت را صدقه مى دهى، زيرا همه اين ها را با پول حرام خريده بودى. دوستانت خبردار مى شوند و براى تو لباس و غذا مى فرستند.
    واقعاً توبه كرده اى و اكنون وقت مهمانى توست! به همه خبر مى رسد كه تو بيمار شده اى، دوستانت بر گرد تو جمع شده اند، لحظه به لحظه حال تو بدتر مى شود. سراغ آن دوستت را مى گيرى كه تو را شيعه نموده بود. از او تشكّر مى كنى كه تو را به اين راه راهنمايى كرده است. دست او را مى گيرى و مى گويى:
    ــ يادت هست امام صادق(عليه السلام) بهشت را براى من ضمانت كرد؟
    ــ آرى، آن حضرت فرمود اگر تو به دستور او عمل كنى بهشت را برايت ضمانت مى كنم.
    ــ بدان كه آن حضرت اكنون به وعده خود وفا كرد. من بهشت وجايگاه خود را ديدم. من به سوى بهشت مى روم.
    تو اين را مى گويى و ذكر خدا به زبان مى آورى و جان به جان آفرين تسليم مى كنى.
    چند ماه مى گذرد، دوست تو دوباره به مدينه سفر مى كند، وقتى به خانه امام مى رود امام به او مى گويد: "ما به دوستِ جوان تو وعده بهشت داده بوديم. به خدا قسم ما به وعده خود وفا كرديم".[62]
    آرى، تو واقعاً توبه كرده بودى و خدا هم اين توبه ات را پذيرفت و تو را در بهشت مهمان پيامبر نمود.
    قرآن مى گويد:
    (يَـا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا).
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گناهان خود توبه راستين وخالص كنيد.[63]
    تدبّرى در آيه :
    براى اين مفهوم "بازگشت" در زبان عربى دو واژه وجود دارد: "رجوع" و "توبه". ميان اين دو واژه تفاوتى دقيق وجود دارد:
    فرض كن كه پسر شما براى تحصيل در دانشگاه به كشور ديگرى رفته است. شما دلت براى او تنگ شده است. چند سال مى گذرد و پسر شما مدرك دكتراى خود را مى گيرد. شما از او مى خواهيد به وطن برگردد و به كشور خود خدمت كند. پسر شما هم قبول مى كند و به كشور باز مى گردد.
    امّا ممكن است يك نفر مال باخته باشد و براى اين كه از دست طلب كارها نجات پيدا كند از كشور فرار مى كند. پدرش از او هيچ خبرى ندارد. بعد از مدّتى به پسر تلفن مى زند و مى گويد: "پسرم! بلند شو بيا ايران! من خانه و ماشين خودم را مى فروشم و قرض تو را مى دهم". آن پسرِ فرارى هم حرف پدر را قبول مى كند به وطن باز مى گردد.
    حالا خوب دقّت كن، ما در زبان فارسى براى اين دو جريان كلمه "بازگشت" را به كار مى بريم. بازگشت پسرى كه دكتر شده است و بازگشت پسرى كه فرارى بوده است.
    امّا در زبان عربى به بازگشت آن دكتر، "رجوع" مى گويند و به بازگشت آن پسر فرارى، "توبه" مى گويند.[64]
    پس در "توبه"، بازگشت از گناه همراه با پشيمانى وجود دارد; امّا در "رجوع" مى توان بازگشت افتخارآميز را ملاحظه كرد.
    خدا در قرآن بندگان خوب خود را صدا مى زند و از آنها مى خواهد به سوى او رجوع كنند.خدا به امام حسين(عليه السلام) مى گويد: اى بنده من! به سوى من رجوع كن.[65]
    امّا خدا به بندگان فرارى و خطاكار خود مى گويد كه توبه كنند. در آيه بالا خدا آنها را صدا مى زند و به آنها مى گويد: از گناهان خود پشيمان شويد و توبه كنيد و به سوى من بازگرديد.[66]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۰: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن