کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وپنج

      فصل بيست وپنج


    جبرئيل و ديگر فرشتگان ، همه ، از پيامبر اجازه مى گيرند و به سوى آسمان مى روند .
    در اين اتاق فقط پيامبر مى ماند و على(عليه السلام) .
    نگاه كن !
    مولايت در فكر است ، به راستى كه چه مأموريّت مهمّى را خدا بر دوش او گذاشته است ; حفظ اسلام ، صبر در همه سختى ها ، تلاش براى هدايت مردم .
    همه اين ها، نشانه آن است كه پيامبر به زودى از ميان ما مى رود و به ديدار خدا مى شتابد .
    به راستى كه هيچ چيز براى مولاى تو سخت تر از دورى پيامبر نيست ، او از زمانى كه چشم باز نموده همواره كنار پيامبر بوده است ، اكنون چگونه مى تواند فراق و دورى او را تحمّل كند .
    اينجاست كه على(عليه السلام) صورت خود را نزديك صورت پيامبر مى برد و در حالى كه اشك مى ريزد، مى گويد : "پدر و مادرم به فداى شما ، دل من براى شما تنگ مى شود ، بعد از شما ، زندگى من ، سراسر ، غم و غصّه خواهد بود" .[90]
    پيامبر نگاهى به او مى كند و مى فرمايد : "على جان! من به همه مردم سفارش كرده ام كه از تو اطاعت كنند و همه آنها به من قول داده اند كه بعد از من ، گوش به فرمان تو باشند ، امّا من مى دانم كه اينان به قول خود وفا نخواهند كرد ، على جان! از تو مى خواهم تا در همه سختى ها صبر داشته باشى" .[91]
    سپس ، حال پيامبر سخت مى شود و از هوش مى رود .


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۵: از كتاب مهاجر بهشت نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن