کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يازده

      فصل يازده


    شب از نيمه گذشته است و پيامبر در بستر استراحت مى كند .
    ناگهان پيامبر از خواب بيدار مى شوند ، خداى من ! چرا پيامبر اين قدر نگران است ؟
    او دستور مى دهد تا چند نفر از يارانش نزد او بيايند ، على(عليه السلام) و چند نفر ديگر حاضر مى شوند .
    پيامبر از آنان مى خواهد تا او را به سوى قبرستان بقيع ببرند .
    همه تعجّب مى كنند ، پيامبر در اين نيمه شب و با اين حال بيمارى ، براى چه مى خواهد به بقيع برود ؟
    آنها از پيامبر سؤال مى كنند : " چه شده است كه الان مى خواهيد به بقيع برويد ؟" .
    پيامبر در جواب آنها مى فرمايد : "خدا از من خواسته است كه به ديدار اهل بقيع بروم" .[33]
    نگاه كن ، پيامبر دست در دست على(عليه السلام) گذاشته و آرام آرام به سوى بقيع مى رود !
    همسايه ها متوجّه مى شوند ، آنها با خود مى گويند: پيامبر در اين نيمه شب به كجا مى رود ؟
    همسفر خوبم ! آيا تو هم همراه پيامبر مى آيى ؟
    پيامبر به بقيع مى رسد و چنين مى گويد : "سلام بر شما كه در اين قبرها آرميده ايد" .
    پيامبر مدّت زيادى در بقيع مى ماند و براى اهل آن استغفار مى كند .
    آنگاه رو به ياران خود مى كند و چنين مى گويد : "آگاه باشيد فتنه ها همچون شب هاى تاريك به سوى شما مى آيند" .[34]
    چون سخن پيامبر به اينجا مى رسد سكوت مى كند ، گويا او مى خواهد سخن هاى ديگرى هم بگويد امّا صلاح نمى بيند .
    به راستى اين فتنه ها چه هستند كه در اين دل شب به سوى مدينه مى آيند ؟
    هيچ كس خبر ندارد كه دو نفر از اردوگاه اُسامه جدا شده اند و دارند به سوى مدينه مى آيند .
    اين دو نفر مى آيند كه پيامبر را ببينند ، آنها دلشان براى پيامبر تنگ شده است ، آيا ارتباطى بين حركت اين دو نفر به سوى مدينه و اين سخن پيامبر وجود دارد ؟
    نمى دانم ، فقط مى دانم كه پيامبر خيلى نگران است ، من تا به حال پيامبر را اين چنين مضطرب نديده بودم .
    به راستى فردا چه خواهد شد ، امشب پيامبر نگران حوادث فرداست .
    فردا چه حوادثى در اين شهر روى خواهد داد كه پيامبر را اين قدر نگران كرده است ؟
    فردا نقطه عطف تاريخ است ! با طلوع فجرِ روز چهارشنبه ، خورشيدِ مظلوميّت عزيزان خدا طلوع مى كند .
    شايد با خود بگويى كه تو از كجا اين چيزها را مى دانى ؟
    عزيز من ، يك بار ديگر به صورت پيامبر نگاه كن ، ببين چقدر نگران است !
    به آن طرف شهر هم نگاه كن ، ورودى شهر مدينه را مى گويم .
    درست است ، در اين تاريكى نمى توانى چيزى را ببينى .
    امّا آن دو نفر همين الان وارد شهر مدينه شدند .
    همان دو نفرى كه پيامبر با چه زحمتى آنها را از شهر مدينه دور كرده بود ، امّا آنها به مدينه بازگشته اند .
    اكنون پيامبر رو به على(عليه السلام) مى كند و مى فرمايد : "جبرئيل هر سال يكبار قرآن را بر من عرضه مى كرد امّا امسال دو بار قرآن را بر من عرضه نمود و اين نشانه آن است كه ديگر مرگ من نزديك است ، اى على ، خداوند انتخاب زندگى جاودان دنيا و ديدار خودش را در اختيار من گذاشت و من ديدار او را انتخاب نمودم" .[35]
    اشك از چشم على(عليه السلام) جارى مى شود و حاضران نيز با شنيدن صداى گريه على(عليه السلام) ، به گريه مى افتند .
    اكنون پيامبر به سوى خانه خود برمى گردد .
    امّا آيا وقتى فردا فرا برسد كسى به اين سخنان پيامبر فكر خواهد نمود ؟
    آيا مردم خواهند فهميد كه منظور پيامبر از فتنه هايى كه به سوى مدينه مى آيند چه بوده است ؟ خدا كند مردم پيام رسول خدا را خوب درك كنند .


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۱: از كتاب مهاجر بهشت نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن