ساعتى مى گذرد ، خبر به پيامبر مى رسد كه بِشْر بيمار شده است ، رنگ او زرد شده و دچار تب شديد شده است .
خدايا ، چه اتّفاقى رخ داده است ؟
براى او پزشك مى آورند و معلوم مى شود كه او غذاى مسموم خورده است .
بعد از ساعتى بِشْر از دنيا مى رود .
[9] آرى ، گويا او همان قسمتى از گوشت بازو را خورده كه بيش از همه مسموم بوده است .
اكنون همه ياران پيامبر نگران جان او هستند ، به راستى چه خواهد شد ؟
پيامبر دستور مى دهد هر كس كه از آن گوسفند بريان خورده است حجامت نمايد ، خود پيامبر هم حجامت مى كند .
[10] حتماً مى گويى حجامت چيست ؟
در طبّ قديم ، پزشكان براى خارج كردن سموم از بدن ، به پوست ناحيه خاصّى از كمر ، تيغ مى زدند تا مقدارى خون از بدن خارج شود .
امّا با اين وجود، روز به روز، حالِ پيامبر بدتر مى شود .
همه نگران هستند . آيا پيامبر خواهد توانست رسالت خود را به پايان برساند ؟
هنوز آيه هاى قرآن كامل نشده است ، هنوز دين اسلام كامل نشده است .
اكنون ، مسلمانان در جستجوى زينبِ يهودى هستند ، دروازه هاى مدينه بسته شده است و هر رفت و آمدى كنترل مى شود .
خوشبختانه او هنوز از مدينه خارج نشده است ، او در گوشه اى از شهر مدينه مخفى شده است .
آرى ، زينبِ يهودى در مخفيگاه خود اخبار شهر را پيگيرى مى كند ; او منتظر است تا هر چه زودتر خبر وفات پيامبر اسلام را بشنود .
درست است كه پيامبر بيمار شده است، امّا خداوند او را تا تمام كردنِ وظيفه پيامبرى ، حفظ خواهد نمود .
عدّه اى به سوى مسجد پيامبر مى آيند ، نگاه كن ، آنها زينبِ يهودى را دستگير كرده اند .
او را مقابل پيامبر مى آورند ، پيامبر نگاهى به او مى كند .
به راستى پيامبر با او چه خواهد كرد ؟
به نظر شما ، مجازات كسى كه مى خواسته رهبر جامعه اسلامى را به قتل برساند چيست ؟
پيامبر به زينبِ يهودى مى گويد : "من از گناه تو گذشتم امّا تو يكى از ياران مرا به قتل رسانده اى ، من تو را تحويل فرزندان او مى دهم تا هر تصميمى كه داشته باشند انجام بدهند" .
[11] آرى ، پيامبر از گناه اين زن مى گذرد .
در كجاى دنيا مى توانيد چنين مهربانى و عطوفتى را ببينيد ؟
زينبِ يهودى ، تحويل فرزندان بِشْر داده مى شود ، آنها تصميم مى گيرند تا انتقام پدر را از اين زن بگيرند .
كم كم اثر سمّ در بدن پيامبر آشكار مى شود و همين امر باعث نگرانى يارانش شده است .
[12] به راستى آيا پيامبر شفا پيدا خواهد كرد ؟