کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دوازده

      فصل دوازده


    خيلى طبيعى است كه ما مرگ را خوش نداشته باشيم، زيرا با فرا رسيدن مرگ، بايد از اين دنيا دل كنده و وارد دنيايى شويم كه هيچ شناختى از آن نداريم.
    اما من در اينجا مى خواهم پرده از حقيقتى بردارم و آن اين است كه بالاخره همه انسان هاى مؤمن، روزى، عاشق مرگ مى شوند.
    به راستى چند نفر را مى شناسيد كه مرگ را دوست داشته باشند؟ تا چه رسد به اين كه عاشق مرگ باشند !
    شايد خيال كنيم همه افرادى كه مرگ را دوست ندارند، مؤمن واقعى نيستند چون مؤمن واقعى مرگ را دوست دارد.
    اما من مى خواهم بگويم كه خيلى از همين مردم عادى، روزى عاشق مرگ مى شوند.
    آرى، نشانه مؤمن اين است كه عاشق مرگ باشد اما در چه موقعى؟ و در كجا؟
    امام صادق(عليه السلام) در سخن خود اشاره به اين نكته مى كند كه در لحظه جان دادن، مؤمن عاشق مرگ مى شود.
    پس اگر ما الآن مرگ را دوست نداشته باشيم، عيبى نيست، مهم، آن لحظه هاى آخر است كه عاشق مرگ شويم.
    آرى، مؤمن در آخرين لحظه هاى زندگى اين دنيا، مرگ برايش از هر چيزى شيرين تر مى شود و اين وعده خداوند است.
    ديگر وقت آن شده است كه براى شما سخن امام صادق(عليه السلام) را بيان كنم.
    "سدير" يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) است، يك روز او از آن حضرت سؤال كرد:
    اى پسر رسول خدا، جانم به فداى شما، من سؤالى دارم و آن اين است كه آيا مؤمن، مرگ را بد مى شمارد؟
    امام صادق(عليه السلام) فرمود:
    نه، به خدا قسم، مؤمن مرگ را بسيار دوست دارد !
    چون عزرائيل براى گرفتن جان مؤمن مى آيد، در آغاز، مؤمن دچار هراس مى شود.
    اما عزرائيل به سخن در مى آيد و خطاب به مؤمن مى گويد:
    نترس و هراس نداشته باش، زيرا كه من از پدر، نسبت به تو مهربان تر خواهم بود.
    اى مؤمن ! چشم خود را باز كن !
    نگاه كن !
    اين رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، آنها هم حضرت على و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و بقيه امامان(عليهم السلام) مى باشند كه به ديدن تو آمده اند.
    پس مؤمن چشم خود را باز مى كند و مى بيند كه چهارده معصوم(عليهم السلام) در كنار اويند !
    آن گاه صدايى به گوش مؤمن مى رسد.
    خدايا، اين صداى كيست؟
    اين صداى فرشته اى از فرشتگان الهى است كه مأمور مى باشد تا اين كلام خدا را به گوش مؤمن برساند.
    آرى، خداى متعال دستور داده است تا اين فرشته از طرف او با مؤمن چنين بگويد:
    اى بنده من !
    به سوى پروردگار خود باز گرد تا با بندگان خوب من (چهارده معصوم(عليهم السلام)) همراه باشى و وارد بهشت من گردى.
    مؤمن چون اين صدا را مى شنود كه خداى متعال او را به سوى خود فرا مى خواند و از او دعوت مى كند تا در بهشت او مسكن گزيند، مرگ را در كام خود شيرين مى يابد و عاشق مرگ مى شود.
    آرى، اينجاست كه درى به سوى بهشت، مقابل ديدگان مؤمن، ظاهر مى شود و او جايگاه و منزل خود را در بهشت مى بيند.
    امام صا دق(عليه السلام) در آخر سخن خود مى فرمايد:
    در آن هنگام هيچ چيز نزد مؤمن دوست داشتنى تر از جان دادن نيست.[20]

    به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خبر دادند كه يكى از ياران شما، آخرين لحظه هاى عمر خود را سپرى مى كند.
    آن حضرت با شنيدن اين خبر از جا بلند شد و همراه با گروهى از ياران خود به سوى خانه او حركت كرد.
    پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد خانه شدند و در كنار بستر او قرار گرفتند اما او در حالتى بود كه متوجّه حضور آن حضرت نشد زيرا لحظه هاى جان دادن را به سختى سپرى مى كرد.
    پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با ديدن اين منظره، ناراحت شده و رو به عزرائيل كرد و فرمود:
    اى عزرائيل، فرصتى به اين مرد بده تا با او سخن بگويم.
    و تو خود مى دانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى تواند عزرائيل را ببيند و با او سخن بگويد و سخن آن حضرت هم مورد قبول عزرائيل واقع مى شود چرا كه همه فرشتگان مأمورند تا به دستورات پيامبر گوش فرا دهند.
    بعد از اين كه سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با عزرائيل تمام شد همه ديدند كه كم كم حال آن مرد بهتر و بهتر شد تااينكه به شرايط عادى بازگشت.
    آن مرد چشم خود را باز كرد و ديد كه وجود مقدس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در كنار او نشسته است، پس خدمت آن حضرت سلام كرد.
    پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در حالى كه لبخندى دلنشين به لب داشت به او فرمود:
    چه خبر؟ در آن حالت چه مى ديدى؟
    آن مرد گفت:
    اى رسول خدا !
    صحنه عجيبى بود، در آن حال، تاريكى و سياهى را مى ديدم كه به سوى من مى آمد.
    آن مرد در زندگى خود گناهانى انجام داده بود كه در لحظه مرگ به شكل سياهى در مقابلش ظاهر شده و او را غرق ترس و وحشت كرده بودند.
    پيامبر كه جواب آن مرد را شنيد رو به او كرد و فرمود:
    اين دعايى را كه من مى گويم بخوان:
    الّلهُمّ اغْفِرْ لي الْكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ وَاقْبَلْ مِنّي الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ !
    بار خدايا !
    گناهان زياد مرا ببخشاى و اعمال نيك مرا كه بسيار كم است قبول نما.
    آن مرد اين دعا را زير لب زمزمه كرد و دوباره بى هوش شد.
    پيامبر لحظاتى صبر كرد تا اينكه آن مرد به هوش آمد، آن موقع از او سؤال كرد كه در آن حالت بى هوشى، چه منظره اى را ديدى؟
    آن مرد گفت:
    اى رسول خدا، ديدم كه نورسفيدى به سوى من مى آمد.
    اينجا بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خيلى خوشحال شد و گل لبخند به صورت مباركش نشست و رو به بستگان آن مرد كرد و فرمود:
    خدا گناهان اين مرد را بخشيد.
    و بعد از لحظاتى آن مرد جان به جان آفرين تسليم كرد.
    امام صادق(عليه السلام) بعد از نقل اين جريان، فرمودند:
    هرگاه به بالين كسى رفتيد كه در حال جان دادن است، اين دعا را براى او بخوانيد.[21]
    آرى، دعا مى تواند دواى هر دردى باشد، و در آن لحظه هاى جان دادن بهترين راه براى كسب بخشش خداوند مى باشد.
    بياييد با خود عهد كنيم كه هرگاه ديديم كسى در حال جان دادن است به جاى گريه و زارى، اين دعا را براى او بخوانيم، مى خواهد آن شخص، دوست و آشناى ما باشد يا يك فرد غريبه، به اميد آنكه افرادى پيدا شوند كه در لحظه جان دادن ما، اين دعا را براى ما بخوانند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۲: از كتاب در آغوش خدا نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن