کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل نه

      فصل نه


    ــ ببينم، مثل اين كه تو مسلمان نيستى! درست است؟
    ــ آرى! درست حدس زدى. من يهودى هستم.
    ــ تا آنجا كه يادم مى آيد كوفه يهودى نداشته است، تو از كجا آمده اى؟
    ــ من از "يمن" آمده ام تا سؤالى را از على(عليه السلام) بپرسم.
    ــ اين همه راه را از يمن تا كوفه آمده اى تا يك سؤال بپرسى؟
    ــ آرى! درست است كه من يهودى هستم، امّا مى دانم كه هيچ كس مانند على نمى تواند پاسخ سؤال مرا بدهد. الآن هم اينجا نشسته ام و منتظرم تا او بيايد.
    من در فكر فرو رفتم، با خود مى گويم: اين مرد يهودى، اين همه راه آمده است تا از دانش على(عليه السلام) بهره ببرد و سخن او را بشنود، امّا بعضى ها كه خود را شيعه و پيرو على(عليه السلام) مى دانند، كمتر به سخنان آن حضرت توجّه مى كنند.
    لحظاتى مى گذرد، على(عليه السلام) وارد مسجد مى شود و به سوى منبر مى رود تا براى مردم سخن بگويد، در اين ميان آن مرد يهودى از جاى برمى خيزد و چنين مى گويد: "آيا مى شود در مورد خداى خود براى من سخن بگويى! من از تو مى خواهم تو خداى خود را آن قدر روشن و واضح توصيف كنى كه گويا ما او را مى بينيم".
    على(عليه السلام) به او نگاهى مى كند و اين چنين سخن خود را شروع مى كند:
    ستايش خدايى كه او همواره اوّل و نخستين است بدون آن كه آفريده شده باشد. همواره بوده است و خواهد بود. او هرگز با چيزى آميخته نيست و هيچ كس نمى تواند ذات او را به خيال خود آورد.
    او جسمى ندارد تا ديده شود، او هيچ اجزائى ندارد، او آفريده نشده است و براى همين صفات آفريده ها را ندارد و هرگز ديده نمى شود.
    مبادا خيال كنى كه او اوّل نبوده و بعداً آفريده شده است، او همواره بوده است و خواهد بود. عقل ها در حيرتند كه او چگونه آفريده ها را آفريد.
    او همواره و هميشه بدون مكان بوده است و با دگرگونى روزگار از بين نمى رود و از حالى به حال ديگر تغيير نمى كند.
    او از پندار و خيال ها به دور است، از همه آفريده هاى خود والاتر و بالاتر است، يگانه است و داناى غيب ها و اسرار است.
    او هرگز به حواس بشرى درك نمى شود، ديده ها او را نمى بينند و انديشه هاى بشرى نمى توانند به ذات او پى ببرند، او هيچ نمونه اى ندارد، به هيچ چيز شبيه نيست، زيرا هر چيزى كه نمونه داشته باشد و به چيزى شبيه باشد، آفريده شده است و خدا آفريده نيست، بلكه آفريننده است.
    او با آفريده هاى خود متحّد نمى شود و براى همين نبايد بگويى كه او در آفريده هاى خود است.
    او از آفريده هاى خود جدا نيست و براى همين نبايد بگويى كه او از آفريده هاى خود دور است.
    هيچ جايى از او تهى نيست و براى همين نبايد سؤال كنى كه او كجاست.
    او به آفريده هاى خود نزديك است و اين نزديكى به معناى اين نيست كه به آفريده هاى خود پيوستگى دارد. او از آفريده هاى خود، به گونه اى دور نشده است كه خيال كنى از آنان جدا مانده و از آنان خبرى ندارد.
    او از رگِ گردن به ما نزديك تر است، او از خود ما به ما نزديك تر است. او از شباهت به هر چيزى به دور است.
    او آفريده هاى خود را از "هيچ" آفريد، آرى! او آفريده هاى خود را از چيزهايى كه قبلاً وجود داشته اند، نيافريده است. خدا بود و هيچ چيز نبود و سپس او از "هيچ" آفريدن را آغاز كرد.
    وقتى بندگان او را اطاعت مى كنند هيچ سودى به او نمى رسد، او دعاى بندگان خود را اجابت مى كند، بخشش او، هرگز خزانه او را تهى نمى كند، كرم او بى انتهاست. او توبه خطاكاران را مى پذيرد و خطاى بندگان خود را مى پوشاند.*P*9


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۹: از كتاب خداى خوبىها نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن