کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سيزده

      فصل سيزده


    تيرماه سال 1383 بود و من براى اوّلين بار به زيارت خانه خدا رفته بودم و سعى مى كردم از اين سفر معنوى كمال استفاده را بنمايم.
    راستش را بخواهيد در موقع ظهر كه هوا خيلى گرم بود براى طواف مى رفتم چون آن موقع به علّت آفتاب سوزان گرد خانه خدا مقدارى خلوت مى شد و من مى توانستم با حضور قلب بيشترى گرد آن خانه مقدّس طواف كنم.
    هنگام طواف حال خوشى داشتم، گويا در دنياى ديگرى بودم، تمام توجّه من به صاحب خانه و خانه زيبايش بود.
    قسمتى از دعاهاى امام سجّاد(عليه السلام) را زير لب زمزمه مى كردم:
    بار خدايا! اگر مى دانستم كه عذاب كردن براى تو فايده اى دارد از تو مى خواستم تا به من صبرى عنايت كنى تا عذاب تو را تحمّل كنم! امّا مى دانم معصيت و گناهم به تو هيچ ضررى نرساند، پس از تو مى خواهم آن چه راكه به تو ضرر نزند، ببخشايى![18]
    بزرگى تو بيش از اين است كه بخواهى مرا عذاب كنى![19]
    اى كسى كه گناهان را مى بخشى و توبه بندگان را قبول مى كنى، كجاست آن مهربانى هاى زياد تو؟[20]
    از شما چه پنهان، اشك از چشمانم جارى شده بود و حال خوشى داشتم.
    در آن لحظه من با خداى خويش خلوت كرده بودم و اصلا كارى به شيعه و سنّى نداشتم، ناگهان متوجّه شدم كه يك نفر در كنارم مداوم مى گويد: "اَللّهُمَّ العَن هذَا الباكى، خدايا! اين گريه كننده را لعنت كن!".
    آن قدر اين جمله را در كنارم تكرار كرد كه حضور قلب مراگرفت.
    من يك لحظه با خود گفتم: منظور او كيست؟ خوب كه دقّت كردم، فهميدم كه منظور او، خود من هستم!
    خيلى تعجّب كردم، آخر مگر من چه كرده بودم كه بايد در كنار خانه خدا اين طور مورد لعن قرار گيرم.
    نگاهى به آن مرد انداختم و فهميدم آنچه را كه بايد بفهمم. او يكى از برادران مسلمان بود كه داشت حقّ برادرى را ادا مى كرد.
    او هم چنان با غضب و خشم به من نگاه مى كرد، با خود گفتم: خوب است با او سخن بگويم و بپرسم مگر من چه كرده ام كه اين چنين رفتار مى كنى.
    به زودى فهميدم كه او فقط به خاطر شيعه بودنم مرا لعن مى كند و جالب اين كه به اين كار خود افتخار هم مى كرد.
    سخن ما به درازا كشيد و در پايان او گفت: شيعيان همه مستحقّ لعن و نفرين هستند و من با لعن كردن آنها به خداى متعال تقرّب مى جويم.
    آنگاه به سرعت از من دور شد.
    آن روز دل من خيلى شكست، مگر شيعه چه جرمى انجام داده كه بايد اين چنين در كنار خانه خدا مورد لعن واقع شود؟!
    مگر غير اين است كه ما محبّت و عشق مولايمان على(عليه السلام) به سينه داريم؟!
    آيا جرم ما اين است كه دنباله رو دوازده امام(عليهم السلام) هستيم!
    از شما چه پنهان، حالم خيلى گرفته شد.
    رفتم و در گوشه اى از مسجدالحرام نشستم و به فكر فرو رفتم.
    مدّتى گذشت تا اين كه يك دفعه به ياد سخنى از امام صادق(عليه السلام) افتادم.
    اين سخن مثل آبى بود كه بر آتش ريخته شود و مرا نيز آرام كرد. برخاستم و بقيّه طواف خود را تمام كردم.
    جالب اين كه به دنبال آن مرد مى گشتم تا از او تشكّر كنم. حق داريد تعجّب كنيد!
    آيا شما مى خواهيد بدانيد كدام حديث در آن لحظه باعث شد تا من انرژى خود را بازيابم و اين چنين مرا متحوّل كرد؟
    سخن امام صادق(عليه السلام) اين است: "در پرونده اعمال يكى از شيعيان ما، هيچ عمل خوب ثبت نشده است، ولى خداوند، پرونده او را پر از خير و خوبى مى كند. آيا علت آن را مى خواهيد بدانيد؟ وقتى او از كنار دشمنان ما عبور مى كند، دشمنان ما، او را (به خاطر محبّت ما) لعن كرده و دشنام مى دهند و خدا هم در آن لحظه رحمت خود را بر آن شيعه ما نازل مى كند".[21]
    آيا من نبايد ممنون آن مردى باشم كه با اين كار خود باعث شد تا آن همه رحمت خدا به سوى من جذب شود؟!
    اگر او با من دشمنى كرد، به خاطر آن بود كه من شيعه بودم، او بغض مولايم را به سينه داشت و چون دستش فعلا به من مى رسيد، كينه خود را بر سرم خالى كرد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳: از كتاب آسمانىترين عشق نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن