کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل شانزده

      فصل شانزده


    آقاى سُنّى! تو به سخن خود ادامه دادى و اشكال ديگرى را مطرح نمودى. تو مى گويى اگر واقعاً عُمَر و ابوبكر به خانه فاطمه هجوم برده باشند، پس چرا على(عليه السلام) با عُمَر و ابوبكر دوست بود و آن ها را يارى مى كرد؟ اگر ادّعاى شيعيان صحيح بود، على(عليه السلام)هرگز با خلفا همكارى نمى كرد. اين سخن توست:
    در صورت صحّت اين مطلب، حضرت على با چه مجوّزى دست در دست خلفا گذاشته بود؟ چرا در همه موارد به آن ها كمك مى نمود؟
    حضرت عُمَر، هيچ موردى را بدون مشورت با على فيصله نمى داد، حضرت عُمَر مى فرمود: "لولا علىٌ لهلك عُمَر"، يعنى اگر على نبود عُمَر هلاك مى شد. حضرت على چرا چنين مى كرد؟
    آقاى سُنّى! تو گفتى كه على(عليه السلام) در همه موارد به خلفا كمك مى كرد، از تو مى پرسم: در كجا چنين مطلبى آمده است؟
    هيچ كس شجاعت و فداكارى هاى على(عليه السلام) را در جنگ هاى زمان پيامبر فراموش نمى كند. حتماً نقش تعيين كننده او را در جنگ هاى بدر، احد، خندق شنيده اى. وقتى ابوبكر و عُمَر به خلافت رسيدند، آن ها شروع به فتح كشور عراق، ايران و... نمودند، به راستى چرا على(عليه السلام) هيچ گاه در آن جنگ ها شركت نكرد؟
    تو گفتى على در همه موارد خلفا را يارى كرد، آيا نبايد از خود سؤال كنى چرا على(عليه السلام) ميدان جنگ را رها كرد؟
    تو گفتى كه عُمَر هيچ موردى را بدون مشورت على(عليه السلام) انجام نمى داد!
    من به تاريخ مراجعه كردم، نشستم و حساب كردم، ديدم آنها تقريباً هر سه ماه يك بار، به على(عليه السلام)مراجعه مى كردند!
    تو خودت بگو اين كه على(عليه السلام)هر 3 ماه، جوابِ يك مسأله حكومت را بدهد، معنايش همكارى و دوستى او با اين حكومت خلفا است؟[63]
    ? ? ?
    نگاه كن! همه مردم در آنجا جمع شده اند، چه خبر است! گويا مى خواهند زنى را سنگسار كنند!
    اين زن كار زشتى را انجام داده است، عفّت عمومى را لكّه دار كرده است، عُمَر دستور داده او را سنگسار كنند.
    خبر به على(عليه السلام) مى رسد، او نزد عُمَر مى آيد و به او مى گويد:
    ــ اى عُمَر! تو دستور داده اى كه اين زن را سنگسار كنند؟
    ــ آرى! من اين دستور را دادم تا ديگر كسى جرأت نكند كار خلاف انجام بدهد.
    ــ اى عُمَر! اين زن، يك ديوانه است، عقل ندارد، مگر نمى دانى كه خداوند از ديوانه تكليف را برداشته است. او چون عقل ندارد به زشتى زنا آگاه نبوده است. تو نبايد او را سنگسار كنى.
    ــ لَولاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر! اى على اگر تو نبودى، من هلاك مى شدم. الآن دستور مى دهم تا او را آزاد كنند.[64]
    ? ? ?
    يكى از سربازان عُمَر به جبهه جنگ مى رود، مدّت زيادى در جبهه مى ماند و بعد از آن به مدينه باز مى گردد. شش ماه كه از آمدن او مى گذرد، همسرش براى او، پسرى به دنيا مى آورد.
    آن مرد تعجّب مى كند، با خود مى گويد: آيا بچه از من است؟ من كه شش ماه است به مدينه آمده ام، نكند همسر من خطاكار باشد؟ نكند اين بچه حرام زاده باشد؟
    او نزد عُمَر مى آيد و مى گويد: "جناب خليفه! من شش ماه است به مدينه آمده ام، امروز همسرم، فرزندى به دنيا آورده است. نظر شما چيست؟ آيا همسر من خطاكار است؟".
    عُمَر قدرى فكر مى كند و مى گويد: "آرى! همسر تو زناكار است، بايد او را سنگسار كرد".
    مأموران جلو مى آيند، آن زن را براى سنگسار كردن مى برند، آرى! بايد عفّت عمومى حفظ شود، بايد زناكار را به سزاى عملش رساند. آن زن هر چه گريه مى كند و سوگند ياد مى كند كه من پاكدامن هستم! عُمَر سخنش را قبول نمى كند.
    نگاه كن! آن زن را در داخل گودال قرار داده اند، مردم سنگ هاى زيادى را در دست گرفته اند، آماده اند تا عُمَر دستور بدهد و آن زن را سنگسار كنند.
    آنجا را نگاه كن! اين على(عليه السلام) است كه به اين سو مى دود، همه تعجّب مى كنند، چه شده است ؟
    على(عليه السلام) با عجله مى آيد و به كنار آن زن مى رود، آن زن دارد گريه مى كند، على(عليه السلام) به آن زن فرصت مى دهد تا از آن گودال بيرون بيايد.
    همه با خود مى گويند چرا على(عليه السلام) اين كار را كرد.
    آن زن در پناه على(عليه السلام) آرام مى گيرد، اكنون على(عليه السلام) نزد عُمَر مى آيد و مى گويد:
    ــ اى عُمَر! به چه دليل، دستور دادى اين زن را سنگسار كنند؟ آيا چهار نفر شهادت داده بودند كه او زنا كرده است؟
    ــ خير. كسى شهادت نداده بود.
    ــ پس چرا اين كار را كردى؟
    ــ آخر شش ماه است كه شوهر او از سفر آمده است، او بعد شش ماه، بچه اى به دنيا آورده است.
    ــ مگر تو قرآن نخوانده اى. قرآن مى گويد "وقتى زن بچه اى را به دنيا مى آورد، مدّت حامله بودن و شير دادن به فرزندش، 30 ماه طول مى كشد"، سپس قرآن در آيه ديگر مى گويد: "مدّت شير دادن بچه، 24 ماه است". خوب، اگر تو 24 ماه را از 30 ماه كم كنى، به شش ماه مى رسى، يعنى كمترين مدّت حامله بودن يك زن، شش ماه است. اى عُمَر! مگر خبر ندارى كه حسين من هم، شش ماهه به دنيا آمد!
    ــ لَولاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر! اى على اگر تو نبودى، من هلاك مى شدم.[65]
    ? ? ?
    آقاى سُنّى! حالا برويم سر حرف حساب! بگو بدانم، اين كه على(عليه السلام) بيايد و بى گناهى را از كشته شدن نجات بدهد، معناى آن تأييد حكومت عُمَر است؟
    چه كسى اين حرف تو را باور مى كند؟ آخر نجات يك زن بى گناه از مرگ حتمى، چه ربطى به تأييد حكومت دارد؟
    كاش فرصت مى بود تا من موارد ديگرى را هم براى تو مى گفتم، ولى بهتر است سكوت كنم، زيرا هر چه من بيشتر در اين مورد بنويسم، بى سوادى خليفه دوم بيشتر آشكار مى شود.
    آرى! على(عليه السلام)، امام است، امام هم دلسوز جامعه است، درست است كه حق او را غصب كرده اند، امّا او با جامعه قهر نمى كند، تا آنجا كه بتواند از ظلم ها و كج روى ها جلوگيرى مى كند.
    على(عليه السلام) وظيفه دارد تا از تصميم هاى اشتباه خلفا جلوگيرى كند، اگر او اين كار را نكند، اساس اسلام در خطر مى افتد، نبايد اسلام فداى جهالت ديگران شود!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶: از كتاب روشنى مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن