بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
آن شب، سؤال مهمّى را از من پرسيدى، سؤالى كه مرا به فكر واداشت. تو رو به من كردى و گفتى: بهترين سرمايه اى كه خدا به تو داده است، چيست؟ من مى خواهم همان را از خدا طلب كنم.
نمى دانم سكوت من چقدر طول كشيد، به من نگاه مى كردى، در فكر بودم. من بايد حقيقت را به تو مى گفتم، اين شرط رفاقت بود.
جواب را يافتم، سرم را بالا گرفتم و گفتم: "عشق فاطمه(عليها السلام)، بهترين سرمايه من است. خدا هر چه را از من مى خواهد بگيرد، بگيرد، امّا اين عشق را هرگز از من نگيرد!".
چند شب از رفتن تو گذشت، خبردار شدم كه عدّه اى درباره شهادت فاطمه(عليها السلام)سؤال هايى را مطرح كرده اند و اين گونه خواسته اند شهادت آن حضرت را انكار كنند.
قلم را در دست گرفتم، مى خواستم از مظلوميّت فاطمه(عليها السلام)دفاع كنم، بايد مطالعه و تحقيق مى كردم، بايد مى نوشتم، آرى! همان سرمايه اى كه خدا در قلبم قرار داده بود، راه را برايم آسان نمود و به راستى چه شكوهى دارد اين نوشتن براى فاطمه(عليها السلام)!
مهدى خُدّاميان آرانى
دى ماه 1390