کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يازده

      فصل يازده


    امروز يكشنبه، هفدهم ماه شعبان است. سه روز است كه اين نوزاد آسمانى به دنيا آمده است.
    فرشتگان گاه گاهى او را از آسمان به نزد مادر مى آورند و بعد از مدّتى او را به آسمان باز مى گردانند.
    امام عسكرى(عليه السلام) در خانه خود نشسته است و به موضوع مهمّى فكر مى كند; از طرفى بايد ولادت مهدى(عليه السلام) از حكومت عبّاسى مخفى بماند و از طرف ديگر بايد شيعيان از اين موضوع با خبر بشوند.
    شيعيان بايد حجّت خدا را بشناسند، مهدى(عليه السلام) امام دوازدهم آنها است. بايد مهدى(عليه السلام) را به آنها معرّفى كرد تا در آينده آنها دچار فتنه ها نشوند.
    امام عسكرى(عليه السلام) مى داند كه در آينده عدّه اى پيدا خواهند شد و اين گونه با شيعيان سخن خواهند گفت: "امام يازدهم از دنيا رفت و هيچ فرزندى از او باقى نماند".
    بايد فتنه آنها را خنثى كرد.
    اين وظيفه بسيار سنگينى است كه خدا بر عهده امام عسكرى(عليه السلام) گذاشته است، وظيفه اى كه بسيار مهمّ و اساسى است.
    تو خود مى دانى كه معرّفى مهدى(عليه السلام) به شيعيان بايد با دقّت زيادى انجام شود.
    كافى است يكى از جاسوسان خليفه از اين موضوع باخبر بشود و به خليفه گزارش بدهد، آن وقت خليفه براى به دست آوردن مهدى(عليه السلام)، ممكن است به كارى دست بزند: دستگيرى امام عسكرى(عليه السلام)، زندانى و شكنجه كردن او، كشتن نرجس و...
    خدا بايد كمك كند تا امام عسكرى(عليه السلام) بتواند اين مأموريّت را به خوبى انجام دهد.

    * * *


    شب هيجدهم شعبان است، هوا مهتابى است، زير نور ماه همه جا به خوبى نمايان است.
    من با خود فكر مى كنم: چند مأمور در كوچه اى كه خانه امام در آنجا قرار دارد ايستاده اند. آنها همه چيز را زير نظر دارند.
    كم كم ابرهاى سياه آسمان را مى پوشانند، ديگر مهتاب پيدا نيست، همه جا در تاريكى فرو مى رود.
    صداى رعد و برق به گوش مى رسد، باران تندى مى بارد.
    سر تا پاى مأموران خيس شده است، يكى از آنها مى گويد:
    ــ زير اين باران، هيچ كس از خانه بيرون نمى آيد، خوب است ما برويم و در جايى پناه بگيريم.
    ــ فكر خوبى است.
    آنها خود را با عجله به مركز فرماندهى مى رسانند، مى بينند كه همه، از فرمانده گرفته تا مأمور، مست شده اند و اكنون در خواب هستند، گويا اينجا بزم شراب برپا بوده است.
    آنها وقتى اين صحنه را مى بيند نفس راحتى مى كشند، هيچ كس تا صبح به هوش نمى آيد، آنها با خود مى گويند: مى توانيم اين چند ساعت را راحت بخوابيم. موقعى كه اذان صبح را بگويند به محل نگهبانى خود خواهيم رفت.

    * * *


    در تاريكى شب، گروهى به سوى خانه امام عسكرى(عليه السلام) مى روند. در اين كوچه هيچ نگهبانى نيست. آنها مى توانند به راحتى به خانه امام بروند.
    گويا امام قبلاً از همه آنها دعوت كرده است تا امشب براى مسأله مهمّى به خانه او بيايند.
    همه در حضور امام نشسته اند. امام مى خواهد با آن ها سخن بگويد، فرصت زيادى نيست، بايد سريع به سراغ اصلِ موضوع رفت.
    امام به آنها خبر مى دهد كه خدا به وعده اش عمل كرده و امام دوازدهم شيعه به دنيا آمده است.
    همه خوشحال مى شوند، بعضى ها به سجده مى روند و خدا را شكر مى كنند.
    امام از جا برمى خيزد و از اتاق بيرون مى رود، بعد از مدتّى، او در حالى كه مهدى(عليه السلام) را روى دست گرفته است، وارد اتاق مى شود.
    همه از جاى خود بلند مى شوند و احترام مى كنند. اشك در چشم آنها حلقه مى زند.
    چهره مهدى(عليه السلام) مانند ماه مى درخشد، خالى كه در گونه راستش است مثل ستاره مى درخشد.
    امام عسكرى(عليه السلام) به آنان رو مى كند و مى گويد: "اين فرزند من است و امامِ شما بعد از من است. او همان قائم است كه قيام خواهد كرد و همه دنيا را پر از عدالت خواهد نمود".[119]
    سخن امام عسكرى(عليه السلام) كوتاه است، او پيام مهمّ خود را به شيعيان منتقل كرد. اكنون آنها مى دانند كه امام زمانشان كيست.
    هر كدام از آنها بايد سفيرانى باشند كه در زمان مناسب اين پيام را به ديگران برسانند.
    آرى، اين پيام بايد به همه برسد، به همه تاريخ!
    خط امامت ادامه پيدا كرده است. دنيا هرگز بدون امام باقى نمى ماند. اگر لحظه اى امام معصوم نباشد دنيا در هم پيچيده مى شود.[120]

    * * *


    مستحب است پدر براى فرزندش كه تازه به دنيا آمده است "عَقيقِه" بكند.
    مى پرسى عقيقه يعنى چه؟
    وقتى خدا به تو بچّه اى مى دهد گوسفندى تهيّه مى كنى و آن را ذبح مى كنى و با گوشتش غذايى تهيّه مى كنى و آن غذا را به مردم مى دهى. اين كار باعث مى شود تا بلاها از فرزند تو دور شود. به اين كار عقيقه مى گويند.[121]
    امام عسكرى(عليه السلام) مى خواهد تا براى فرزندش، عقيقه كند، قلم و كاغذ در دست مى گيرد و نامه اى به بعضى از ياران نزديك خود در شهرهاى مختلف مى نويسد و از آنها مى خواهد تا گوسفندانى را خريدارى نموده و براى مهدى(عليه السلام) عقيقه كنند. گويا سيصد گوسفند خريدارى مى شود و همه آنها به نيّت سلامتى مهدى(عليه السلام) ذبح مى شوند.[122]
    خيلى از شيعيان از اين غذا مى خورند و فقط چند نفرى از راز ولادت مهدى(عليه السلام)باخبر مى شوند.
    تولّد حضرت مهدى(عليه السلام) بايد مخفى بماند، مبادا دشمنان خبردار بشوند.

    * * *


    امروز جمعه، بيست و يكم ماه شعبان است. هفت روز است كه مهدى(عليه السلام) به دنيا آمده است.
    حكيمه دلش براى ديدن مهدى(عليه السلام) تنگ شده است. او به سوى خانه امام عسكرى(عليه السلام) مى آيد تا گل نرجس را ببيند.
    حكيمه وارد خانه مى شود و خدمت امام عسكرى(عليه السلام) مى رود. سلام مى كند و جواب مى شنود.
    امام به او مى گويد: فرزندم مهدى را برايم بياور.
    حكيمه به نزد نرجس مى رود، سلام مى كند و مى بيند كه مهدى در آغوش مادر آرام گرفته است. اكنون مهدى را براى امام عسكرى(عليه السلام) مى آورد.
    پدر فرزندش را در آغوش مى گيرد، او را مى بوسد و با او سخن مى گويد:
    پسرم! عزيزم! برايم از كتاب هاى آسمانى بخوان!
    و مهدى شروع به خواندن مى كند. اوّل "صُحُف ابراهيم(عليه السلام)" را به زبان سريانى مى خواند.
    سپس كتاب هاى آسمانى نوح، ادريس و صالح(عليهم السلام) را مى خواند.
    تورات موسى(عليه السلام) و انجيل عيسى(عليه السلام) و قرآن محمّد(صلى الله عليه وآله) را هم مى خواند.
    پدر با تمام وجودش به صداى فرزندش گوش مى دهد.
    مهدى(عليه السلام) بهترين قارى قرآن است![123]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۱: از كتاب آخرين عروس نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن