کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دو

      فصل دو


    امروز، روز بيست و پنجم "ذى الحجّه" است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داريم.
    همسفر خوبم! آيا موافقى كه با هم به اطراف كوه "ذى طُوى" برويم؟[10]
    حتماً در دعاى ندبه، اين جمله را بسيار خوانده اى: "أبِرَضْوى أم غيرها أم ذي طُوى".
    اكنون برخيز و با من به كوه "ذى طُوى" بيا. وقتى از كعبه به سوى مدينه حركت كنيم، حدود پنج كيلومتر كه برويم به آن كوه مى رسيم.
    نگاه كن ! ده نفر از ياران امام، در بالاى اين كوه جمع شده اند.[11]
    شايد بگويى: مگر امام سيصد و سيزده يار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟
    اين ده نفر ياران مخصوص او هستند كه زودتر از همه خدمت امام رسيده اند; امّا آن سيصد و سيزده نفر، حدود چهارده روز ديگر به مكّه خواهند آمد.
    امام زمان بر فراز كوه ذي طُوى ايستاده است و منتظر است تا خدا به او اجازه ظهور بدهد.[12]
    آيا مى دانى آن عبايى كه بر دوش امام زمان است، عباى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى باشد؟
    آن عمامه زرد رنگى را كه بر سر دارد، مى بينى؟ اين، همان عمامه رسول خداست.[13]
    گوش كن!
    امام به ياران خود مى گويد: "مى خواهم يك نفر را به سوى مردم مكّه بفرستم".[14]
    اين يك مأموريّت مهم است.
    چه كسى به عنوان نماينده امام به سوى مردم مكّه خواهد رفت؟
    اكنون امام يكى از پسر عموهاى خود را براى اين كار مهم انتخاب مى كند.
    نام او "سيّد محمّد" است. امام به او دستور مى دهد كه به سوى مردم مكّه برود و پيامى را به آنها برساند.
    آيا مى خواهى اين پيام را بشنوى؟
    گوش كن! پيام امام اين است: "من از خاندانى مهربان و از نسل پيامبر هستم و شما را به يارى دين خدا دعوت مى كنم. اى مردم مكّه، مرا يارى كنيد".[15]
    تو خود مى دانى كه امام زمان، نيازى به كمك مردم مكّه ندارد; زيرا روزگار ظهور نزديك است، و به زودى وعده خدا فرا مى رسد و هزاران فرشته به يارى او مى آيند.
    پس چرا امام از مردم مكّه تقاضاى كمك مى كند؟
    امام آنان را دعوت مى كند تا به راه راست هدايت شوند و در اين صورت، در اين شهر هيچ خونى ريخته نخواهد شد.
    آرى، او امام مهربانى هاست و براى همين با تمام صداقت، مردم مكّه را به يارى دعوت مى كند.
    نگاه كن! سيّد محمّد آماده حركت شده و از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد; زيرا مأموريّتى مهم به او داده شده است.
    او با مولاى خود و ديگر دوستانش خداحافظى مى كند و به سمت مسجد الحرام رهسپار مى شود.
    من كمى نگران هستم، مردم مكّه با اين جوان چگونه برخورد خواهند كرد؟
    ساعتى مى گذرد، خبرى از سيّد محمّد نمى شود، كم كم به نگرانى من افزوده مى شود،
    خدايا! چرا سيّد محمّد اين قدر دير كرد؟
    و لحظاتى بعد يك نفر در حالى كه خيلى پريشان است نزد امام مى آيد.
    او به امام خبر مى دهد كه سيّد محمّد وارد مسجد الحرام شد و پيام شما را به مردم مكّه رساند; امّا مردم مكّه به او حمله كردند و او را كنار كعبه شهيد كردند.[16]
    آخر به چه جرمى به قتل رسيد؟
    مگر اين شهر، حرم امن الهى نيست؟ مگر حتّى حيوانات هم اينجا در امن و امان نيستند؟
    مگر نماينده امام چه گفت كه مردم مكّه چنين خروشيدند و او را مظلومانه كشتند؟
    او همان شهيدى است كه در احاديث ما به عنوان "نفس زَكيِّه" از او نام برده شده است. حتماً مى خواهى بدانى معناى آن چيست؟
    نفس زَكيِّه يعنى: فردى بى گناه و پاك كه مظلومانه كشته مى شود.[17]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب داستان ظهور نوشته مهدي خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن