کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يك

      فصل يك


    چرا اين كتاب را در دست گرفته اى و با چه انگيزه اى اين كتاب را مطالعه مى كنى؟
    هيچ مى دانى من مى خواهم تو را به سفرى دور و دراز ببرم؟
    همسفر خوب من ! از تو مى خواهم تا همراه من به آينده بيايى ! آينده اى كه ديدنش آرزوى همه است.
    من تو را به روزگارى مى برم كه قرار است امام زمان در آن ظهور كند; آرى، سخن من در مورد روزگار ظهور است.
    من مى خواهم حوادث آن روزگار را برايت بگويم. آيا آماده هستى؟
    حتماً بارها شنيده اى كه وعده خدا بسيار نزديك است. پس برخيز و همراه من به مكّه بيا...
    امروز، بيستم "ذى الحجّه" است .
    من و تو الآن در شهر مكّه، كنار كعبه هستيم . بيست روز ديگر تا ظهور باقى مانده است. امام زمان روز دهم "مُحرّم" كنار كعبه ظهور مى كند.[1]
    نگاه كن! ببين كه كعبه چقدر زيبا، جلوه نمايى مى كند !
    آيا موافقى با هم طوافى گرد كعبه بنماييم؟
    به راستى چرا "مسجدالحرام" اين قدر خلوت است؟ !
    شنيده بودم كه خانه خدا بسيار شلوغ است و هيچ وقت دور خانه خدا خلوت نمى شود.
    چرا امروز اينجا اين قدر خلوت است؟
    آيا عشق و علاقه مردم به كعبه كم شده است؟
    مكّه حرم امن خدا است; امّا امروز سپاهيان "سُفيانى" اين شهر را محاصره كرده اند و به همين علّت است كه شهر اين قدر خلوت است.[2]
    همسفرم! آيا "سُفيانى" را مى شناسى؟
    آيا مى خواهى كمى درباره او برايت سخن بگويم؟
    "سفيانى" يكى از دشمنان امام زمان است و قيام او از علامت هاى ظهور معرّفى شده است.[3]
    تقريباً پنج ماه قبل، او در سوريه دست به كودتاى نظامى زد و حكومت اين كشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله كرد و شهر كوفه را به تصرّف خود درآورد ودر اين شهر جنايات زيادى انجام داد و تعداد زيادى از شيعيان اين شهر را قتل عام كرد.[4]
    سفيانى سپاهى را به مدينه فرستاد و توانست اين شهر را هم تصرّف كند.
    اكنون، سفيانى در انديشه تصرّف شهر مكّه است; زيرا شنيده است امام زمان در اين شهر ظهور مى كند.
    او دستور داده تا تعدادى از سربازانش به مكّه بروند و اين شهر را محاصره كنند.
    اكنون شهر مكّه در تصرّف سپاهيان سفيانى است.
    سؤالى ذهن مرا به خود مشغول كرده است: امام زمان و ياران او چگونه اين حلقه محاصره را خواهند شكست؟
    سپاهيان سفيانى با دقّت همه راه هاى ورودى شهر را كنترل مى كنند.
    آماده شو !
    ما بايد به بيرون شهر برويم، همان جايى كه قرار است جوانى ماه رو وارد شهر شود.
    آنجا را نگاه كن !
    آيا آن جوان سى ساله را مى بينى كه به شكل و شمايل يك چوپان است؟
    او در دست خود يك چوب دستى دارد و آرام آرام از ميان سپاه سفيانى عبور مى كند. خيلى عجيب است !
    سپاه سفيانى كه نمى گذارند هيچ كس وارد شهر شود، چرا مانع ورود اين جوان نمى شوند؟
    نمى دانم او را شناختى يا نه؟
    جان من فداى او!
    اين جوان، همان مولاى من و توست كه به امر خدا به شكل يك چوپان، وارد شهر مى شود.[5]
    او از راه دورى آمده است. او از "يَمَن" به "مدينه" رفته و مدّتى در شهر پيامبر منزل كرده است و با حمله سپاه سفيانى به مدينه، از آنجا خارج شده و اكنون به مكّه رسيده است.[6]
    صورت نورانيش چون ماه شب چهارده مى درخشد.[7]
    به گونه راستش نگاه كن ! آن خال زيبا را مى بينى كه چون ستاره اى مى درخشد؟[8]
    اين جوان، فرزند پيامبر است و مى آيد تا دين جَدّش را زنده كند...[9]
    امام زمان وارد شهر مى شود، ودر كنار كوه هاى اين شهر منزل مى كند.
    شهر مكّه، شهر خدا و كعبه، محور خداپرستى است و چون هدف امام، ريشه كن كردن كفر است، حركت خود را از مكّه شروع مى كند.
    هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقى است. امام زودتر به مكّه آمده است تا براى انجام كارهاى مقدماتى رسيدگى كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱: از كتاب داستان ظهور نوشته مهدي خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن