کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۱۰

      ۱۰


    مستحب است دعاى نُدبه را در روزهاى عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير و روز جمعه خواند، شايد از خود بپرسى چرا در اين چهار روز كه عيد هستند مستحب است انسان براى امام خود، گريه كند؟
    جواب را در حديثى كه "ابن ذِبيان" نقل كرده است مى توانى بيابى، او يكى از شيعيان امام باقر(عليه السلام) بود، يك روز آن حضرت به او فرمود: "هر عيد قربان يا عيد فطر كه فرا مى رسد غم و غصّه تازه اى، قلب ما را فرا مى گيرد"، ابن ذبيان از اين سخن تعجّب كرد و علّت اين حزن و اندوه تازه را پرسيد، امام باقر(عليه السلام)پاسخ داد: "روز عيد كه فرا مى رسد ما مى بينيم كه حق ما در دست ديگران قرار گرفته است".
    آرى، تا زمانى كه حكومت عدل و داد برقرار نشود، تا زمانى كه مهدى(عليه السلام)در پس پرده غيبت است هر روز عيد، روز غم و اندوه اوست زيرا او مى بيند كه در اين روز، دشمنانش در شادى و خوشحالى هستند ولى او از حق خود محروم است.
    شيعه هم در اين روزگار مستحب است كه در روزهاى عيد، دعاى ندبه بخواند و به ياد گرفتارى ها و غصه هاى امام خود باشد.

    * * *


    در اينجا مى خواهم از "شيخ حُرّ عاملى" ياد كنم، او يكى از علماى بزرگ شيعه در قرن يازدهم است، او كتابى به نام "وسائل الشيعه" نوشته است و در آن كتاب، احاديثى كه از اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده است را جمع آورى كرده است.
    او در كتاب خود، حديث ابن ذبيان را نقل كرده است، نكته مهم اين است كه شيخ حُرّ عاملى درباره آن حديث چنين مى گويد: "مستحب است انسان در روز عيد فطر و قربان متوجّه اين نكته باشد كه حق اهل بيت(عليهم السلام)غصب شده(عليه السلام)است و از خود ناراحتى و غم نشان بدهد".
    به راستى كه بايد به اين فهم و درك شيخ حر عاملى آفرين گفت، او از اين حديث چيزى را فهميد كه كمتر كسى به آن دقّت مى كند، خيلى ها اين حديث را خواندند و از آن عبور كردند ولى او كه اهل معرفت بود به اين سطح از درك رسيده بود، به راستى كه چقدر تفاوت است بين كسى كه فتوا مى دهد: "در روز عيد فطر و عيد قربان، مستحب است غم خود را آشكار سازى" و بين كسى كه در روز عيد فطر و قربان، فقط شادمانى مى كند!
    حالا تو بنشين و فكر كن كه چگونه مى توانى حزن و اندوه خود را در روز عيد نشان بدهى، روزى كه حزن و اندوه امام تو، بيشتر و بيشتر مى شود تو بايد چه كنى؟ خوب است دوستانت را جمع كنى و با هم دعاى ندبه بخوانيد و در مصيبت و غم مولاى خود، اشك بريزيد، آيا تو مى توانى كارى كنى كه اين امر تبديل به فرهنگ عمومى شود كه شيعيان در روزهاى عيد، بيشتر به ياد مولاى خود باشند و در اين روز با مولاى خود، همدلى كنند.

    * * *


    در اينجا جملاتى از دعاى ندبه را بازگو مى كنم:
    آقاى من! چقدر بر من سخت است كه من بر تو گريه كنم و ببينم مردم تو را از ياد برده اند! بر من سخت است ببينم كه تو گرفتار غيبت شده اى و دشمنانت جلوه نمايى مى كنند!
    آيا كسى هست كه مرا يارى كند و با من هم ناله شود و من ناله فراق طولانى از دل بركشم؟ آقاى من! آيا راهى هست كه بتوانيم با تو ديدار داشته باشيم؟
    آيا امروز به فردايى مى رسد كه به فيض ديدار تو برسيم؟ چه زمان به حضور مهربان تو مى رسيم و از ديدار تو سيراب مى شويم؟ كى مى شود كه از چشمه هاى زلال تو بهره مند شويم، به راستى كه تشنگى ما طولانى گشت! كى مى شود كه با تو صبح و شام كنيم و چشم ما به جمال تو روشن شود؟ كى مى شود روبروى تو بنشينيم و تو ما را ببينى و ما تو را ببينيم در حالى كه پرچم پيروزى را در همه جا برافراشته باشى؟
    كى مى شود دور تو حلقه بزنيم و تو در نماز، پيشواى ما باشى و ما با تو نماز بخوانيم؟ كى مى شود ببينيم كه تو زمين را پر از عدل و داد نموده اى و دشمنانت را كيفر داده اى و كافران و بدخواهان را از بين برده اى؟ كى مى شود كه ببينيم تو ريشه ظلم و ستم را از بين برده اى و همه ستمكاران را هلاك كرده اى؟ كى مى شود كه تو بيايى و دشمنان را نابود كنى و همه ما خدا را شكر كنيم و حمد او را به جاى آوريم؟
    من به غم و اندوه گرفتار شده ام، روزگارى است كه تو از ديده ها پنهان هستى و من به تو دسترسى ندارم، سختى ها بر من هجوم مى آورد، پس اكنون از خدا مى خواهم ظهور تو را نزديك گرداند.
    من به بلاى دورى از تو كه امام من هستى گرفتار شده ام، از او مى خواهم تا روزگار ظهور تو را برساند و من بتوانم تو را ببينم. خداى من قادر است و بر هر كارى تواناست...

    * * *


    آنچه در اينجا ذكر كردم ترجمه قسمتى از دعاى ندبه بود، هر شيعه بايد اين جملات را بارها تكرار كند و اين گونه با مولاى خود، راز و نياز كند.

    * * *


    اين پيام مهدى(عليه السلام) براى شيعيان است: "براى ظهور من بسيار دعا كنيد كه دعا براى ظهور، گشايش امور خودتان است". ما بايد به اين پيام بسيار اهميت بدهيم، آقا از ما نمى خواهد براى ظهور دعا كنيم، بلكه از ما مى خواهد كه براى ظهور، "زياد" دعا كنيم! انتظار امام از ما، "زياد دعا كردن" است، ما بايد براى ظهورش، زياد دعا كنيم كه با ظهور او، غم ها و غصه هاى او پايان خواهد يافت و همه گرفتارى ها برطرف خواهد شد و عدل و داد، همه جهان را فرا خواهد گرفت.

    * * *


    "احمدبن اسحاق" يكى از علماى قم بود كه در قرن سوم زندگى مى كرد، او گاهى توفيق پيدا مى كرد و به سامرا مى رفت و خدمت امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى رسيد، يك بار كه در خانه امام بود، آن حضرت به او چنين فرمود: "اى احمد بن اسحاق! به خدا قسم فرزندم مهدى براى مدّتى طولانى از ديده ها پنهان خواهد شد. در آن روزگار مردم زيادى از دين خدا دست برداشته و بنده شيطان مى شوند".
    احمد بن اسحاق پرسيد: در آن روزگار چه كسى از اين فتنه ها نجات پيدا مى كند؟
    امام پاسخ داد: "فقط كسانى از آن فتنه ها نجات پيدا مى كنند كه بر اعتقاد به امامت مهدى ثابت بمانند و خدا به آنان توفيق بدهد كه براى ظهور دعا كنند".
    آرى، اين حديث به ما گوشزد مى كند كه دعا براى ظهور مهدى(عليه السلام)چيزى است كه خدا توفيق آن را مى دهد، بايد لطف خدا شامل حال ما شود، وگرنه شيطان در كمين است و ما را به هر چيزى مشغول مى كند و نمى گذارد ما براى ظهور مولاى خود دعا كنيم، هر گاه كه نسيم رحمت بوزد و ما را از خواب غفلت بيدار كند دعا براى ظهور بر زبان ما جارى مى شود.

    * * *


    روزگارى پدرى بسيار محترم و ثروتمند در كشورى زندگى مى كرد، او همه نيازهاى خانواده خود را برآورده مى كرد، چند مسجد ساخته بود و مدارسى را براى تربيت دينى نوجوانان تاسيس كرده بود. خانواده او بسيار خوشبخت بودند و روزگار خوشى را سپرى مى كردند.
    ماجرايى پيش آمد و پادشاه ستمگر آن پدر را در زندان انداخت، مسجدهايى را كه آن پدر ساخته بود تبديل به شراب فروشى كرد، در مدارس هم افرادى را به كار گماشت كه بى دينى را رواج بدهند، خانواده آن پدر در فقر و فلاكت افتادند، پادشاه آنان را از خانه خودشان بيرون كرد و آنان مجبور شدند يك خانه بسيار كوچك را اجاره كنند و براى پرداخت پول اجاره هم مشكل داشتند.
    چندين سال گذشت، دختر و پسر اين خانواده، بزرگ شدند، آنها ديگر به اين اوضاع عادت كردند، ملاقات با پدر هم ممنوع شده بود و آنان ديگر كمتر پدر را ياد مى كردند. ديگر وقت ازدواج آنان بود، آنها نياز به پول داشتند و هميشه دعا مى كردند كه خدايا! به ما پول بده! خدايا! اسباب ازدواج ما را فراهم كن! اين دعاى هميشگى آنان بود. تا اين كه يك روز، يكى از دوستان پدر با آنان ديدار كرد و به آنان چنين گفت: شما بايد دعا كنيد پدرتان از زندان آزاد شود! اگر پدرتان آزاد شود، همه مشكلات شما حل مى شود، هم پول دار مى شويد و هم در جامعه موقعيت خود را باز مى يابيد. پدر شما در گوشه زندان دلش غرق خون است، او مى داند كه پادشاه مساجد و مدارس را محل گناه كرده است، او مى داند بر شما چه مى گذرد، او پدر است، او توقع دارد شما براى آزادى اش دعا كنيد. اگر او آزاد شود همه مشكلات شما حل مى شود".
    اين مثال را بازگو كردم تا بدانى كه اگر مهدى(عليه السلام) از زندان غيبت آزاد شود، همه مشكلات حل مى شود، مهم ترين حاجت تو بايد ظهور او باشد، تا او نيايد مشكلات بشريّت حلّ نمى شود.
    آرى، وقتى شيعه اى گرفتار است يا فقير است يا جوانى كه وقت ازدواج اوست و نمى تواند ازدواج كند، همه اين موارد دل امام را به درد مى آورد، پس تو همت كن، به اندازه توان خود براى رفع گرفتارى هاى شيعيان اقدام كن، دست روى دست نگذار، به وظيفه ات عمل كن، ولى اين كار را به اين نيّت انجام بده كه دل امام خود را شاد كنى و غمى از غم هاى او را بزدايى، وقتى تو از فقيرى دستگيرى مى كنى و مشكل جوانى را حل مى كنى، امام تو خوشحال مى شود و لبخند بر چهره اش نقش مى بندد.
    مهم ترين وظيفه تو دعا براى ظهور است تا مهدى(عليه السلام) از زندان غيبت آزاد گردد، تو بايد از خدا بخواهى تا خدا هر چه زودتر او را از زندان گرفتارى ها نجات بدهد، وقتى تو مى گويى: "اللهمّ عَجِّل لِوليّكَ الفَرَج"، يعنى خدايا! حجّت خودت را از زندان گرفتارها آزاد بگردان! دقت كن: تو نمى گويى: خدايا! ما را از زندان گرفتارى ها نجات بده! بلكه تو آزادى امام خود را طلب مى كنى، زيرا اگر او از زندان آزاد شود، همه گرفتارى ها حلّ مى شود.
    از طرف ديگر، تو مى دانى مهدى(عليه السلام) از كمك به ديگران خوشحال مى شود، تو يقين دارى كه اگر براى رشد و معرفت دينى جوانان كارهاى فرهنگى انجام دهى آن حضرت خوشحال مى شود، تو مى دانى كه اگر گره از كار ديگران بگشايى، لبخند به چهره امام مى نشيند، پس دست روى دست نگذار، برخيز و اين كارها را انجام بده تا كسى نتواند اعتراض كند كه تو فقط دعا مى كنى، نه! تو هم دعا مى كنى و هم به جامعه خود، اين گونه خير و بركت مى رسانى...



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۰: از كتاب حرف آخر نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن