کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پانزدهسعيد يكى از دوستان بسيار خوب من است.

      فصل پانزدهسعيد يكى از دوستان بسيار خوب من است.


    او يك روز به منزل من آمد و در مورد مشكلش سخن گفت.
    از گفته هايش چنين برداشت كردم كه مدّتى است، بركت از زندگى او رفته و وضع كاسبى اش به هم ريخته و حسابى هم مقروض است.
    قبل از اين، همه حسرت كاسبى او را مى خوردند و از اين كه كار او اين همه رونق دارد، انگشت به دهان مى گرفتند، امّا اكنون با سيلى صورت خود را سرخ نگه مى دارد.
    سعيد از من براى رفع مشكلش راهنمايى خواست.
    او انسانى مؤمن و ديندار بود و به همه، دستورات دينى عمل مى كرد، براى همين خيلى در اين زمينه فكر كردم كه مشكل از كجاست.
    از شما چه پنهان، حسابى گيج شده بودم، زيرا اين رفيق ما همه كارهايش درست بود.
    اهل نماز و بندگى خدا بود و به فقرا و بيچارگان هم كمك مى كرد، مانده بودم كه گير كار او چيست؟!
    از او سؤال كردم كه اين مشكلات از چه زمانى برايت پيش آمد؟
    او مقدارى فكر كرد و گفت: حدود دو سالى مى شود، وقتى كه پدرم از دنيا رفت.
    ناگهان جرقه اى در ذهنم زده شد، پيش خود گفتم كه سر نخ را پيدا كردم.
    به او گفتم: از زمانى كه پدرت از دنيا رفت، اين مشكلات شروع شد؟
    او آهى كشيد و گفت: آرى، پدرم بركت زندگيم بود. خيلى احترام او را مى گرفتم و هر روز به او سر مى زدم. او خيلى در حقّ من دعا مى كرد، خدايش رحمت كند.
    گفتم: راستش را بگو، از وقتى كه بابايت از دنيا رفته، چقدر به فكر او هستى؟ آيا سر قبر او مى روى؟
    او سرش را پايين انداخت و گفت: اين قدر گرفتارى دارم كه ديگر به اين كارها نمى رسم.
    گفتم: سعيد جان! گره كور زندگى تو اين است كه تو عاقّ پدرت شده اى؟
    او تعجّب كرد و گفت: شما كه مى دانى، پدرم تا زنده بود، چقدر از او احترام مى گرفتم، او بارها مى گفت كه از دست تو راضى هستم.
    من رو به او كردم و گفتم: آرى، پدرت تا زنده بود از تو راضى بود، امّا وقتى كه از دنيا رفت، ديگر به او سر نزدى، برايش كار خيرى انجام ندادى، او را فراموش كردى، اكنون پدرت از تو ناراضى شده، دلش از دست تو شكسته و براى همين بركت از زندگيت رفته است.
    سعيد سرش را پايين انداخت و به فكر فرو رفت.
    من ادامه دادم: ما فكر مى كنيم، بايد احترام پدر و مادر را تا زنده هستند، بگيريم و سعى مى كنيم، آنها از ما راضى باشند، امّا نمى دانيم وقتى دستشان از دنيا كوتاه مى شود، چقدر به كمك ما نياز دارند، منتظر ما هستند تا به آنها سر بزنيم، به سر قبرشان برويم و برايشان كار خيرى بكنيم.
    وقتى ما اين كارها را انجام مى دهيم، خيلى خوشحال مى شوند و برايمان دعا مى كنند، خدا هم به خاطر خوشحالى آنها خير و بركت به زندگى ما عطا مى كند.
    امّا اگر آنها را فراموش كنيم و ديگر بر سر قبرشان نرويم و به يادشان نباشيم، آنها غمناك شده، از ما ناراضى مى شوند و در واقع ما عاقّ پدر و مادر مى شويم، آن وقت است كه بركت از زندگى ما مى رود و مشكلات يكى پس از ديگرى به سراغمان مى آيند.
    امام باقر(عليه السلام) فرموده اند: "اگر فرزندى بعد از مرگ پدر و مادر خود به ياد آنها نباشد و براى آنها دعا نكند، در واقع عاقّ پدر و مادر شده است".[28]
    سعيد ديگر به راز گمشده مشكلات خود پى برد و اشك در چشمانش حلقه زد.
    بعد از ساعتى هر دو با هم، كنار قبر پدر او رفتيم.
    او همان جا به نيّت پدرش، پول زيادى براى كار خيرى در نظر گرفت و با خود عهد كرد هر هفته بر سر قبر پدر بيايد.
    يك ماه گذشت و سعيد مهمان خانه من بود، امّا اين بار براى تشكّر آمده بود، زيرا همه مشكلاتش حل شده بود.
    به قول خودش، دست به هر چه مى زد، طلا مى شد، زيرا پدر از او راضى شده بود.
    اگر پدر و مادر شما از دنيا رفته اند، سعى كنيد به ياد آنها باشيد و برايشان كارهاى خير انجام دهيد تا همواره دعايشان همراه زندگيتان باشد. در اين صورت است كه سعادت و خوشبختى را تجربه خواهيد كرد.
    جالب است، بدانيد كه نيكى به پدر و مادر بعد از مرگ آنها از فضيلت و ارزش بيشترى نزد خداوند برخوردار است، زيرا بعد از مرگ، به نيكى كردن ما احتياج بيشترى دارند.
    دست آنها از اين دنيا كوتاه است و وقتى ما به يادشان، كار خيرى انجام مى دهيم، خيلى خوشحال مى شوند.[29]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵: از كتاب بهشت فراموش شده نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن