کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهاراز حرم حضرت معصومه(عليها السلام) بيرون مى آمدم كه جوانى به سويم آمد. بعد از سلام، گفت: مى خواستم، چند لحظه وقت شما را بگيرم.

      فصل چهاراز حرم حضرت معصومه(عليها السلام) بيرون مى آمدم كه جوانى به سويم آمد. بعد از سلام، گفت: مى خواستم، چند لحظه وقت شما را بگيرم.


    نگاهى به او كردم، ديدم از بس گريه كرده، چشمانش قرمز شده است.
    به او گفتم: در خدمت شما هستم.
    به گوشه اى از صحن رفتيم و او شروع به سخن گفتن كرد. او گفت: اهل تبريز هستم، حاجت مهمّى دارم و مى خواهم به آرزوى خود برسم. امّا هر كارى كردم، دعايم مستجاب نشد. هر دعايى كه به من معرّفى شد، خواندم. هر ذكر و دعايى كه فكرش را بكنى، خواندم ولى نتيجه نگرفتم. من ديگر درمانده شده ام، نمى دانم چه كنم؟ آيا راه حلّى به فكرتان مى رسد؟
    من نگاهى به او كرده، گفتم: اشكال كار همين است كه تو هر چه را شنيدى، عمل كردى بدون اين كه تحقيق كنى، آيا آن چه را شنيده اى، درست است يا نه.
    او تعجّب كرد و گفت: آدم بيچاره اى مانند من به هر چه اميدوارش كند، دل مى بندد تا شايد مشكلش حل شود.
    گفتم: مگر نمى خواهى مشكل تو برطرف شود و به آرزوى خود برسى؟ پس بايد راهى را انتخاب كنى كه مورد تأييد امامان معصوم(عليهم السلام) باشد. كدام يك از كارهايى را كه براى رفع مشكل خود انجام داده اى، مورد تأييد آنها مى باشد؟
    جوان به فكر فرو رفت، او سخن مرا به خوبى دريافت كرد.
    اگر مى خواهى دعا كنى، اگر مى خواهى به خواسته ات برسى، بايد خاطرت جمع باشد كه گردِ خرافات نمى گردى.
    حالا ديگر آماده بود تا او را راهنمايى كنم تا زودتر به آرزوى خود برسد. آيا مى دانيد به او چه پيشنهادى دادم؟
    به او گفتم: آيا پدر شما زنده است؟
    او گفت: بله، چطور؟
    به او گفتم: چون به شهر خود بازگشتى به نزد پدرت برو، دست او را از روى ادب و احترام ببوس و از او بخواه برايت دعا كند، چرا كه امام صادق(عليه السلام)فرموده كه دعاى پدر در حقّ فرزند مستجاب است.[6]
    جوان رو به من كرد و گفت: به همين سادگى!، من هم در جواب گفتم: به همين سادگى!
    بعد از بيست روز در منزل مشغول نوشتن كتاب هايم بودم كه تلفن زنگ زد. گوشى را برداشتم، صداى همان جوان را شنيدم كه به خاطر رسيدن به حاجتش از من تشكّر مى كرد.
    يار در خانه و ما گرد جهان مى گرديم!
    ما براى رسيدن به حاجت خود، چه كارها كه نمى كنيم! چه سفرها كه نمى رويم! چه چلّه نشينى ها كه نمى كنيم! چه پول ها كه خرج نمى كنيم!
    اى جوان عزيز! تا سايه پدر بر سرت هست، قدر اين نعمت را بدان و هرگاه به مشكلى برخورد كردى از او بخواه تا برايت دعا كند.
    ممكن است دعاى پدر در حقّ خودش مستجاب نشود، امّا دعاى او در حقّ فرزندش، مستجاب است.
    ممكن است بگويى پدر من زياد با خدا و اهل نماز نيست، چطور مى شود دعاى او مستجاب شود؟
    دوست خوب من! اين قانونى است كه خدا خودش گذاشته است. خداوند، دعاى پدر در حقّ فرزندش را مستجاب مى كند.
    آيا مى دانى علّت اين قانون چيست؟
    خداى مهربان خود مى داند كه وقتى تو نزد پدر مى روى و از او مى خواهى برايت دعاكند، چقدر قلب پدر شاد مى شود و به خود مى بالد و از سوز دل برايت دعا مى كند.
    خدا مى خواهد ما جوانان قدردان پدران خود باشيم، آنهارا فراموش نكنيم، همواره آنان را بزرگ بشماريم.
    اى جوان! خدا مى خواهد دست پدر را ببوسى و عشق و محبّت را به او هديه كنى.
    خدا مى خواهد تا كانون خانواده شما گرم و صميمى باقى بماند. او مى خواهد جامعه مسلمانان در عطش محبّت نسوزد.
    براى همين اين قانون را در نظام خلقت قرار داده و به فرشتگان آسمان ها دستور داده است كه هرگاه پدرى براى فرزندش دعا كرد همه مانع ها و حجاب هاى استجابت اين دعا را بردارند.
    عزيزم! مى دانم در زندگى مشكلاتى دارى كه مدّت زيادى است به دنبال برطرف شدن آنها هستى.
    حتماً آرزوهاى بزرگى دارى كه "آرزو بر جوان عيب نيست و بزرگى هر كس به بزرگى آرزوى اوست".
    برخيز! همين حالا به خانه پدرت برو، دستش را ببوس و از او بخواه براى تو دعا كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب بهشت فراموش شده نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن