کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    پنجمين مادر: فاطمه(عليها السلام)

      پنجمين مادر: فاطمه(عليها السلام)


    مادر امام باقر(عليه السلام)

    تو فاطمه اى! دختر امام حسن(عليه السلام)! وقتى به دنيا آمدى، امام حسن(عليه السلام)تو را به نام مادرش ناميد زيرا او خيلى مادرش را دوست داشت. تو بزرگ و بزرگ تر شدى، هر بار كه تو را مى ديد به ياد مادرش مى افتاد.
    تو دخترى از نسل فاطمه(عليها السلام) هستى و راه و رسم او را مى پيمايى و تلاش مى كنى تا مكتب او را زنده نگاه دارى.
    در اين روزگار معاويه بر جهان اسلام حكومت مى كند، او ظلم فراوان در حق پدر تو نمود، وقتى پدر تو (امام حسن(عليه السلام)) در كوفه بود، معاويه سپاهى را به سوى كوفه گسيل داشت و كارى كرد تا اطرافيان امام حسن(عليه السلام) پيمان بشكنند و دست از يارى او بردارند. سرانجام مردم فريب نيرنگ هاى معاويه را خوردند.
    آن وقت بود كه پدر تو (امام حسن(عليه السلام)) صلاح بر آن ديد تا پيمان نامه صلح با معاويه را امضا كند، زيرا اگر چنين كارى را نمى كرد، معاويه همه نيروهاى حق را مى كشت، اين صلح باعث شد تا حق و حقيقت باقى بماند و معاويه به هدف اصلى خود نرسد. صلح پدر تو، حماسه اى بزرگ بود كه توانست باعث حفظ اسلام واقعى شود.
    معاويه به دنبال اين بود كه هر طور شده است پدر تو را به شهادت برساند، چندين بار آن حضرت را مسموم كرد، ولى خدا او را شفا داد، سرانجام در سال 50 هجرى معاويه مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم كرد و تو به داغ پدر مبتلا شدى. آرى، امام حسن(عليه السلام) به غير از مادر تو، همسر ديگرى داشت كه نامش "جعده" بود، جعده فريب معاويه را خورد و امام حسن(عليه السلام) را مسموم كرد و همين باعث شهادت آن حضرت شد.
    اكنون تو يتيم هستى، عموى تو (امام حسين(عليه السلام)) به تو علاقه زيادى دارد، او سرپرستى تو را به عهده مى گيرد، مدّتى مى گذرد، ديگر تو به سن و سال ازدواج رسيده اى، پس تصميم مى گيرد تا مقدمات ازدواج تو با پسرش (امام سجّاد(عليه السلام)) را فراهم كند، پس نظر تو را جويا مى شود و تو با افتخار رضايت خود را اعلام مى دارى، آرى، اين افتخارى بزرگ است كه تو مادر هشت امام بشوى، هشت امامى كه بعد از امام سجّاد مى آيند همه از نسل تو هستند.
    مراسم ازدواج برپا مى شود، چه مراسم باشكوهى! شيعيان بسيار خوشحال مى شوند، اين اتّفاقى زيباست: "براى اولين بار است كه يكى از فرزندان امام حسين(عليه السلام)با يكى از فرزندان امام حسن(عليه السلام) ازدواج مى كند"، چقدر جالب مى شود: فرزند شما از طرف مادر به امام حسن(عليه السلام) و از طرف پدر به امام حسين(عليه السلام) مى رسد، براى همين است كه مى توان به امام باقر و هفت امامى كه بعد از او مى آيند چنين گفت: سلام بر تو اى فرزند امام حسن!
    مراسم ازدواج برگزار مى شود، تو به خانه امام سجّاد(عليه السلام) مى روى و در آنجا زندگى مى كنى، روزها و شب ها سپرى مى شود، چند سال مى گذرد، سال 57 هجرى مى شود و خدا به شما فرزندى مى دهد (فرزند شما همان امام باقر(عليه السلام)است). اين فرزند مايه اميد شيعيان است و همان كسى است كه سرچشمه هاى علم و دانش را به سوى شيفتگان علم باز مى كند.
    امام سجّاد(عليه السلام) تو را "صدّيقه" مى خواند و اين نشان از مقام والاى تو دارد، "صدّيقه" لقب حضرت فاطمه(عليها السلام)، مريم(عليها السلام)و ديگر زنان بهشتى است، آرى، تو راه و رسم آنان را مى پيمايى و مرام و آيين آنان را زنده نگاه مى دارى.
    از كرامت هاى تو اين ماجراست: يك روز، در خانه كنار ديوارى نشسته اى، ناگهان ديوار به لرزش در مى آيد، ديوار خانه مى خواهد فرو ريزد، تو با دست به ديوار اشاره مى كنى و چنين مى گويى: "خدا به تو اجازه ريزش نداده است!"، پس ديوار فرو نمى ريزد تا تو كنار مى روى، سپس صداى مهيبى به گوش مى رسد و ديوار فرو مى ريزد.

    * * *


    سال 61 هجرى فرا مى رسد، معاويه مرده است و اكنون پسرش يزيد به خلافت رسيده است، او تصميم به نابودى اسلام گرفته است، اينجاست كه امام حسين(عليه السلام) از بيعت با يزيد خوددارى مى كند و از مدينه به مكّه و سپس به سوى كوفه رهسپار مى شود.
    اكنون فرزند تو (امام باقر(عليه السلام)) چهار سال دارد، تو همراه با امام حسين و امام سجّاد(عليهما السلام) به سفر كربلا مى روى، حادثه كربلا روى مى دهد، "قاسم بن الحسن" و "عبد الله بن الحسن" دو برادر تو هستند كه جان خويش را فداى امام حسين(عليه السلام)مى كنند و تو داغدار آنان مى شوى، همه عموهاى تو شهيد مى شوند، تو در اين مصيبت هاى بزرگ، صبر پيشه مى كنى، در سفر اسارت به شام نيز، هميار زينب(عليها السلام) (كه عمه توست) هستى...
    يزيد مى خواست تا نسل فاطمه و على(عليهما السلام) را از بين ببرد، امّا خدا چنين اراده كرده بود كه همسر تو و پسرِ تو سالم باقى بماند (نسل امامت از دامن تو سبز شده است و هرگز از بين نمى رود)، آرى، تو مادر هشت امام هستى....

    * * *


    "سلام بر قلم هاى شكسته شده!"
    "سلام بر ورق هاى سوخته شده!"
    شايد كسى از من سؤال كند: چرا در اينجا چنين سلام دادم و از قلم هاى شكسته شده و ورق هاى سوخته شده سخن گفتم، در جواب او بايد بگويم: اين دو سلام من جوابى به اعتراض دوستم است، دوستى كه به من گفت: چرا درباره مادر امام باقر(عليه السلام) كم نوشته اى؟ وقتى من اين دو سلام را بازگو كردم، او قانع شد و ديگر به من اعتراض نكرد.
    آرى، زمانى كه دشمنان اهل بيت(عليهم السلام)قدرت را در دست داشتند، ظلم و ستم زيادى كردند، آنها هر كار مى توانستند كردند تا نام اهل بيت(عليهم السلام) از يادها برود، معاويه كه بر تخت قدرت تكيه زده بود دستور داد اگر كسى نام فرزندش را "على" بگذارد خانه اش را بر سر او خراب كنند، نقل فضائل على(عليه السلام)بزرگ ترين جرم سياسى بود، حكومت ها مى دانستند كه اگر مردم با اهل بيت(عليهم السلام)آشنا شوند شيفته آنان خواهند شد و حكومت از دست آنها خواهد رفت. آنان شيفته قدرت و حكومت بودند، پس چقدر قلم ها را شكستند، چقدر كتاب هاى شيعه را در آتش سوزاندند و چقدر نويسندگان را به شهادت رساندند... براى همين است كه درباره بعضى از مادران اهل بيت(عليهم السلام)گزارش هاى تاريخى كمى به ما رسيده است و اين نشانه اى از مظلوميت آنان است..



کتاب با موضوع مادران معصومین


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب دوازده مادر نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن